مسابقه ای در کار نیست !
یکی تو ۲۳ سالگي ازدواج میکنه و اولین بچه شو ۱۰ سال بعد به دنیا میاره.!
اما اون یکی ۲۹ سالگي ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره!
یکی هم ۲۵ سالگي فارغ التحصیل میشه ولی ۵ سال بعدش کار پیدا میکنه!
یکنفر دیگه هم ۲۹ سالگي مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه.!
یک نفر هم از خوش اقبالیش! ۳۰ سالگي رئیس شرکت میشه اما از بخت بد در ۴۰ سالگي فوت میکنه.!
اون یکی دیگه ۴۵ سا
گفت: کوچولو چطوره؟گفتم: بزرگ ماست!
الولد سيد سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین
(مکارم الاخلاق طبرسي، چاپ شریف رضی قم، 1370، ص 222)
به فرموده رسول خدا که الگوی ما باید باشند، بچه تا هفت سالگي، آقا و سرورماست. بعدش تا 14 سالگي باید عبد و بنده باشد؛ بعدش تا 21 سالگي هم باید وزیر باشه.
امروز آخرین جرعه از شربت بیستسالگي رو سر کشیدم و تمام!. بیستسالگيِ قشنگم با همهی اتفاقهای ریز و درشتش، با تموم سختیهاش، با تموم شبهایی که فکر میکردم صبح نمیشن وبا تموم خندههای از ته دلم، امروز تموم شد. به سرعت سر کشیدن یه شربت خنک تو دل تابستون. بیستسالگي رو سال "شروع" نامگذاری میکنم، سالی که بعد ها بگم همه چیز از اون سال شروع شد، سالی که خودم رو همینجوری که هستم، پذیرفتم و در عین حال با هزار و یک روش مختلف، روی نقاط ضعفم کار کرد
این متن رو ۶ ماه پیش، برای تبریک تولد بیستسالگيِ "ی" نوشتم، که خوندنش تو آخرین روزهای بیستسالگيام، خالی از لطف نیست:)
بیستسالگي همون شربت خاکشیرِ خنک و پر از تکههای یخ کوچولوییه که ظهر تابستون، خسته و کلافه از بیرون میای و چشماتو میبندی و یه سره میخوریاش. همونی که وقتی دستت میخوره به قطرههای ریز سرد آب روی لیوانش، حالت جا میاد. بیستسالگي همون شربته است؛ همونقدر گوارا، همونقدر به اندازه و کافی و همونقدر کوتاه و گذرا حتی. ب
همه ی ما وقتی برای اولین بار مدرسه رفتیم آرزو کردیم که از 7 سالگي سریع برسيم به 12 سالگي
وقتی 12 ساله شدیم، آرزو کردیم کِی میرسيم به 18 سالگي تا بتونیم گواهینامه بگیریم
وقتی کنکور دادیم، آرزو کردیم کِی دانشگاه تموم میشه تا بتونیم تو جشن فارغ التحصیلی شرکت کنیم
وقتی دانشگاه مون تموم شد تقریبا سقف آرزوهای مربوط به بزرگ شدنمون هم تموم شد
ولی حالا هم میتونیم آرزوی پیشرَوی عمرمون رو کنیم؟
اصلا جرأت ش رو داریم؟
چند روزی بیشتر نمانده ست تا اتمام بیست و دو سالگي ام. من اما هنوز هم که هنوز است گیج و گنگ و مبهوت نشسته ام به تماشای دنیا. امروز داشتم فکر میکردم این که آرام نیستم یعنی باید از نو شروع کنم. از نو درباره ی انسان فکر کنم. درباره ی انسانیت. خدا را از نو بجویم. حق را. باطل را. درست را. غلط را. دین را. کفر را. ممات را. حیات را. حرام را. حلال را. راه را. بی راه را. دنیا را. آخرت را. نور را. ظلمت را. خودم را. دیگران را. همه چیز را. همه چیز را از نو بخوانم. همه چیز ر
میگن زندگی قویترین چیز عالمه، حتی وقتی نمیخوایش، به مسير خودش ادامه میدهراست میگن
من
هر شب
هرشب
هر شب
آرزو میکنم هرگز صبح نشه، فردا نشه
آرزو میکنم زمان تو همین لحظه متوقف شه و تا ابد همین حالا بمونه
و نکته اینجاست که همین لحظه، گند ترین لحظه ایه که تا الان وجود داشته، و البته بهترین لحظه ای که در مقایسه با آینده وجود خواهد داشت.
برای تولدم یه پست پیشنویس کردم که تو این دو هفته وقت داشتم، دلشو نداشتم کاملش کنم. خط آخرش این بود که من بیست و چها
امسال یه خرده زود نمیگذره؟ انگار همین هفته پیش بود، من داشتم از مصائب کار کردن در تعطیلات نوروزی میگفتم (بیشتر غر میزدم البته!) انگار همین هفته پیش بود که من عینک رو به زندگیم اضافه کردم!همیشه تصویرم از آدمهای سي ساله، ازدواجهای پنج – شش ساله، رفاقتهای ده – پونزده ساله یه تصویر میانسالانه و پخته و خاص بود. فکر میکردم آدمها توی سي سالگي میافتن توی سراشیبی و بیانگیزگی، ازدواجها توی شش سالگي میفتن توی تکرار و رکود، و رفاقته
همهی ما به کارهایی فکر میکنیم که اگر تا قبل از مرگ انجامشان ندهیم، پشیمان خواهیم شد. خیلی از این کارها در میان افراد مختلف مشترک است. به شما پیشنهاد میکنیم برنامهی زندگیتان را طوری بچینید که پروندهی ۳۰ مورد از این کارها را که در ادامه به آنها اشاره شدهاست، قبل از ۳۰ سالگي بسته باشید.مجله تفریحی، سرگرمی و دانستنی
در دهسالگي تصمیم گرفته بودم هیچوقت بزرگ نشوم، کولی باشم و مسلط به جادوی کلمات.
اما بیستویکساله شدم، مدت هاست ساکنم و در حسرت سفر و تنها کمي از دنیای کلمات میدانم.
حالا در تولد بیستودو سالگي، در این روزهای خاکستری آرزو میکنم تا تهماندهی کودکانگی روحم از دست نرود و از دنیای آدمبزرگها فاصله بگیرم، جاریتر باشم و بیشتر از قبل غرق در کلمات
باشد که اینبار همانی بشود که میخواهم.
و عزیزم، توی تابستون نوزده سالگيم، وقتی که بالاخره توی اتاقم بودم (چقدر پسوند مالکیت میتونه زیبا باشه)، به چمدون صورتیم که پر از لباس بود، و من هم حتی تصمیم نداشتم که خالیش کنم چون دو ماه دیگه باز باید برمیگشتم، خیره شدم و فک کردم من نمیخوام اینطوری زندگی کنم.
نمیخوام هی از دست بدم. نمیخوام هی دلتنگ بشم.
الان که این رو میگم، ناراحت نیستم عزیزم. روزی هزار بار اون جهنم امتحانات رو با الان که فصل سوم Stranger things و Handmaid's tale رو میبین
و زنگ ۲۴ سالگي نواخته شد.۲۳ سالگي آدم های فوق العاده دوست داشتنی رو بهم داد.
امیدوارم ۲۴ سالگي در کنار این آدم ها بهترین هارو رقم بزنه.
+ و مرسي از تو که تویه این مدت تبدیل شدی به یکی از دوست داشتنی ترین و مهم ترین آدم های زندگیم و نزدیکترین.❄
+ چقدر خوبه که فرصت اینو داشتم تا شما ها وارد زندگیم بشید.
چقدر خوبه و نمیدونم تویه زندگی قبلیم چیکار کردم که شما فوق العاده ترین هارو امروز دارم ^_^
.To a better tomorrow
دیشب ساعت 21، رسما 26 سالگي به پایان خودش رسيد؛ با خوشیها و نا خوشیهاش، روزهای خوب و بدش، خندهها و گریههاش، آرامشها و استرسهاش. به عنوان جمعبندی میتونم بگم که از خودم رضایت نداشتم. تلاشهایی برای بهتر شدن شرایط داشتم ولی به نظر میرسه که ثمربخش نبودن.
الان چند ساعتی از شروع 27 سالگي من گذشته و من تمام تلاشم رو میکنم که امید رو در دلم زنده نگهدارم و فکرهای خوبی در مورد آینده داشته باشم. آدمها با امید زندهن و من امید دارم به ب
مریم هستم متولد ۱۳۷۵/۳/۱۹
امسال تولد ۲۳ سالگيمه .
امسالم احساساتم و اتفاقات ارزیابی شد.
۲۲ سالگي با سردرگمی ، ترس از آینده و عجز شروع شد ولی با خیالی آسوده ادامه پیدا کرد۲۲ سالگي سنیه که هیچوقت فراموشش نمیکنم اتفاقات زیادی نداشت ولی سنی بود که من احساسات زیادی رو تجربه کردم .
ما هرچیزی رو براساس احساسات خودمون لیبل خوب یا بد میزنیم .
حالا اگه از من بپرسن ۲۲ سالگي خوب گذشت یا بد ؟ جوابم میتونه این باشه که خوب بود ولی از طرفی یه نمیدونم در
رفته بودیم سر خاک پدربزرگ مامان. طبق نوشتهی روی قبر، نود و نه سال عمر کردن و دوازده سال پیش از دنیا رفتن. من و خواهر برادرام نسل سومشون بودیم. داشتم فکر میکردم اگه چند سال بیشتر عمر کرده بودن، یا اگه مثلا خواهرم به جای بیست و پنج سالگي، تو بیست سالگي بچهدار میشد، نسل چهارمشون رو هم میدیدن. اونوقت من به شخصه به دیدن نسل دومم هم فکر نمیکنم!
آقای گفتن که بابای جوجه ممکنه نسل چهارمش رو ببینه. من حساب کردم اگه صد و دو سال عمر کنه و فرزندان و
آیا می توان از آایمر پیشگیری کرد ؟
بیماری آایمر ( Alzheimer’s disease ) عبارت است از یک بیماری مغزی که مشخصه آن رو به زوال گذاشتن تدریجی تواناییهای ذهنی است. نوع سریعاً پیشرونده آن در سنین
۴۵-۳۶ سالگي بروز پیدا میکند. نوع تدریجاً پیشرونده آن که در آن علایم به کندی حدوداً در سنین ۷۰-۶۵ سالگي شروع میشود.
ادامه مطلب
از ۱۸ سالگي که رد میشی، دیگه میافتی تو سرازیری. انگار نه انگار که تا دیروز دبیرستانی بودی. انگار نه انگار که نیاز داشتی یکی مراقبت باشه. بعد یهو چشم باز میکنی میبینی نه تنها ۲۰ رو هم رد کردی، بلکه ۲۱ سالگيت هم تموم شده و وارد ۲۲ شدی. لحظهی بدیه وقتی به این فکر میکنی که دیگه کمکم باید مسئولیت زندگیت رو قبول کنی و رو پای خودت بایستی، چون با هر دین و ملیتی حساب کنی دیگه بزرگسال به حساب میای!
اینا دیگه کلیشه شده از بس که گفتم. از بس گفتم ک
#filesell_pps_div1{margin:5px auto;padding:5px;min-width:300px;max-width:500px;border:1px solid #a9a9a9 !important;background-color:#ffffff !important;color:#000000 !important;font-family:tahoma !important;font-size:13px !important;line-height:140% !important;border-radius:5px;}
پاورپوینت با عنوان شروع و اصول غذای کمکی در دوره شیرخوارگی
پاورپوینت با عنوان شروع و اصول غذای کمکی در دوره شیرخوارگی در فرمت پاورپوینت . 25 اسلاید قابل ویرایش تغذیه تكمیلی یعنی چه؟ افزایش تدریجی طیف وسيع مواد غذایی علاوه بر شیرمادر به برنامه غذای
تفکر غالب ماها (یعنی من و میم و اغلب اطرافیانمون) اینه که روز تولد آدم هم یه روزی هست مثل روزهای دیگه.یعنی در این حد بی ذوقیم ما.ولی خوب آدم هرچقدر هم بی تفاوت باشه بالاخره اون احساس خاص به روز تولدش رو داره.آدمها همیشه مورد توجه قرار گرفتن و دیده شدن رو دوست دارن.ولی من واقعا واقعا الان و تو این سن هییییچ توقعی از هیییچ کس ندارم که یادش بمونه و تبریک بگه.اونم با این دغدغه های متعددی که آدم ها این روزها دارن.فقط از میم توقع دارم همچنان، که اونم ک
در ابتدا باید اشاره شود كه به طور كلی تكلیف شرعی انسان بر اساس رشد و بلوغ وضع شده است. و بلوغ او هم اقسام گوناگون دارد:
۱ - بلوغ شرعی كه سن تكلیف است.۲- بلوغ جنسي كه به معنای رسيدن به سن تولید مثل است. در این سن غدد جنسي فعالیت خود را آغاز كرده و تمایل جنسي به وجود می آید.۳ - بلوغ جسمی و افزایش قدرت بدن.۴ - بلوغ اجتماعی.۵ - بلوغ روانی.۶ - بلوغ شخصیتی.۷ - بلوغ عقلی.
فریاد حق.به روزترین سایت مذهبی نرم افزاری
بعد از پنج تا امتحان پشت سر هم، خسته و کوفته از اتوبوس پیاده شدم. نزدیک ترین راه به خونه، کوچه ی مدرسه بود. همون کوچه ی پهنی که سه تا دبیرستان داخلش هست.دخترا با روپوش های بد رنگ و مقنعه های کم و بیش کج و کوله و صورت های بی آرایش دم در مدرسه ایستاده بودن و حواسشون به بلندی صداشون نبود. از کنارشون گذشتم و یک آن فراموش کردم که من دیگه متعلق به این جمع نیستم. که دو سال ازشون بزرگترم. که کارت متروی دانشجویی دارم و دو سال بعد قراره کلاه فارغ التحصیلیم ر
دانلود آهنگ جدید شهاب مظفری بنام سي سالگي با بالاترین کیفیت
Download New Music Shahab Mozaffari – 30 Salegi
ترانه: سارا بالو , موزیک: شهاب مظفری , تنظیم: نیمان غفاری
برای دانلود آهنگ به ادامه مطلب مراجعه کنید …
متن آهنگ جدید شهاب مظفری بنام سي سالگي :
چه بغضی تو گلو دارم به ظاهر با تو میخندم یه جاهایی نباید دید منم چشمامو میبندم منم چشمامو میبندم آخه زخمی ازت خوردم دل و جونم تو آتیشه میخوام وایستم روی پاهام همش زانوم خم میشه همش زانوم خم میشه همش
چیزی که این روزا در حوالی 21 سالگي ذهنم به خودش مشغول کرده پیشرفته
تمام روز تو ذهنم اینکه چطور و به چه روشی میتونم پیشرفت کنم و بعد پذیرش برادرم در نروژبیشترین چیزی که ذهنم به خودش مشغول کرده
اپلای کردن بعد دوره ی کارشناسي هست که برای محقق شدنش بیشتر باید درس بخونم و معدلم ببر بالا و این رو میطلبه که طول ترم وقت
وقت بیشتری بذارم و سعی کنم از همون اویل ترم اخر هفته ها رو اختصاص بدم به درس خوندن تا تلمبار نشه برای شب های امتحان
و بعد خوندن
ای عزیز، روزها بر من گذشته اند و اکنون، ۲۶ سال ِ تمام، از تو عمر گرفته ام. با فهمی پخته تر از قبل، با سری بدون کلاه و با احترام بیشتری به جهان آفرینش، وارد ۲۷ سالگي می شوم. با تمام وجود تورا شاکرم. قدر می شناسم این نعمت های نقد ِ این دنیاییت را، پدر و مادر را، خانواده ی جدیدم را. اگر یک چیز فهمیده باشم - و بیش تر از پیش فهمیده باشم - در لطیف و عزیز بودن خانواده است. یک مجموعه ی گرم صمیمی ِ امن، محبت به تمام معنا. دوستشان می دارم و تک تکشان که می خندن
در حال گردگیری عکسهای قدیمی هستم و به این فکر میکنم که اگر در 16 سالگي صاحب صفحهای در شبکههای اجتماعی بودم قطعا دیگران را با فیگورها و دیوانه بازیهایم تحت تاثیر قرار میدادم! و البته غصهی موهای پرپشتی را میخورم که این روزها حسابی میریزند.
انقده اتفاقای جورواجور افتاده من نمیدونم اصلا چی بگم!شاید یه روزی سر فرصت بشینم اساسي بنویسم یه رمز گنده هم بذارم روی پست که مبادا ابرو و شرفم با خاک یکی شه :))))
ا.م و کلی ماجرای دیگه.
اومدم فقط بنویسم پیرتر شدم دیدین؟هجده سالگي جذابه؟فکر نمیکنم.
امسال که رفتم نمایشگاه کتاب، یک ساعتی تنها در راهروها قدم زدم و دائم با خودم گفتم :" من یه روز به عنوان یک نویسنده میام اینجا، آره مطمئنم." و روزی را تصور کردم که کتابم را امضا میکنم و با لبخند میدهم دست دخترکانی که رویای نویسنده شدن دارند. به آنها لبخند میزنم و میگویم رویایتان را فراموش نکنید بچهها. هر روز بنویسيد، دنیا به نوشتههای شما نیاز دارد. اما راستش چند وقتی است که رویای نویسنده شدن را گذاشتهام داخل صندوقچهی قدیمی ذهنم، لابه
روایت اول
دستکم از شیش، هفت سالگي منتظرش بودم. امروز رو میگم. همونسالها، بهشوق اینکه روز اولش میرم بینیمو عمل میکنم و کلاس رانندگی ثبتنام میکنم و بالاخره میرم توی دستهی آدمبزرگا. چندسال بعدش بهخیال اینکه بالاخره از شر مدرسه خلاص و به آغوش دانشگاه پناه میبرم؛ حساببانکی مستقل خودمو دارم و میتونم رای بدم. امروز؟ امروز به توهم ذهنیم از هیجدهسالگي فکر میکنم. توهم کوه بلند و خوشمنظرهای که دقیقن امروز فت
طبیعی آدم روز تولدش به کارای کرده و نکردش فکر کنه به راه های رفته و نرفتش به شکست و نرسيدن هاش به رسيدن ها و موفقیت هام بماند که تو ذهنم برای خودم بیست سالگي رو یه جور دیگه میدیدم خب الان هیچ جوره شکل اون تصوراتم نیست هرچند که مهم نیست تصویرش هم غلط بود سعی میکنم هدف هام رو کوچیک تر کنم تا کم کم بدست بیارمشون نه اینکه گندش کنم تو ذهنم و مجالی نباشه برای بدست اوردشون سعی میکنم بیشتر بیخیال بی اهمیت ترین چیزها بشم برای خودم روزا
طبیعی آدم روز تولدش به کارای کرده و نکردش فکر کنه به راه های رفته و نرفتش به شکست و نرسيدن هاش به رسيدن ها و موفقیت هام بماند که تو ذهنم برای خودم بیست سالگي رو یه جور دیگه میدیدم خب الان هیچ جوره شکل اون تصوراتم نیست هرچند که مهم نیست تصویرش هم غلط بود سعی میکنم هدف هام رو کوچیک تر کنم تا کم کم بدست بیارمشون نه اینکه گندش کنم تو ذهنم و مجالی نباشه برای بدست اوردشون سعی میکنم بیشتر بیخیال بی اهمیت ترین چیزها بشم برای خودم روزا
دختر که باشی اینگونهای.
گاهی میان بلبشوهای هجده سالگيات دلت میخواهد مادر باشی.
کنکوری که باشی اینگونهای.
گاهی وقتا دلت میخواد سرتو بکوبی توی دیوار.
پ.ن: نتایج اعلام شد. کی قدرت اینو داره که از زیر زبونم حرف بکشه؟! :دی
به یاد داشته باشید که زمان خرید عروس هلندی علاوه بر چک کردن عروس هلندی از نظر سلامتی حتما با دقت به بررسي سن عروس هلندی منتخب بپردازید.
وجه تمایز عروس هلندی پیر از عروس هلندی جوان :
قبل از ذکر تفاوت ها لازم به ذکر هست که منظور از عروس هلندی جوان " به عروس هلندی اطلاق می شود که سنی حداکثر ما بین یک الی دو سال داشته باشد بنابراین به سن بلوغ رسيده است" و منظور از عروس هلندی پیر " به عروس هلندی اطلاق می شود که حداقل سن آن ده سال می باشد"
عروس هلندی ه
بسم الله
درسم تو فامیل یک بود
هم راهنمایی هم دبیرستان مدارس نمونه درس خوندم
چند ماه مونده بود به کنکورم عروسم کردند و من که کلی ذوق و شوق داشتم برای همسرم و همه انرژیمو قبل از اون ذخیره کرده بودم برای شاهزاده رویاهام
کلا از درس کنده شدم و همش دنبال همسرم بودم
کنکور دادم رتبه ام عالی نشد اما خیلی بدم نشد
میتونستم یه رشته نسبتا خوب تو دانشگاه دولتی قبول شم
اما همسرم اصلا نذاشت انتخاب رشته کنم گفت یا تربیت معلم یا هیچی
یک سال پشت کنکور موندم تو ا
بیوگرافی و زندگینامه سرنای ساریکایا
بیومیو : سرنای ساریکایا به انگلیسي Serenay Sarıkaya در 1 ژوئیه 1991در آنکارا، ترکیه متولد شد.
سرنای تا هفت سالگي با پدر و مادر خود در آنتالیا اقامت داشت اما بعد از جدایی آنها، ش زندگی کرد.
قد او 176 سانتیمتر است.
ثروت او حدود 5 دلار می باشد.
سرنای در سن 15 سالگي در یک رقابت زیبایی شرکت کرد و جایزه ویژه ای دریافت کرد. اولین نقش اصلی او در سریال باغ لیمو رقم خورد.
سرنای در مسابقه دختر شایسته ترکیه در سال 2010 دوم شد. باز
دارم فکر میکنم تا کی باید همین ریتم زندگی کردن رو داشته باشیم و همین غذاها رو بخوریم و خسته نشیم؟ :)) منِ در آستانهی نوزدهسالگي احساس خسته شدن از این روند رو دارم.خوابیدن،بیدار شدن،غذا خوردن،غذاهای تکراری خوردن :)) خب کافیه بهنظرم.
یکشنبه ساعت دو بعد از ظهر چهار سال زندگی و خاطره بعلاوه یه تیکه از قلبم رو جا گذاشتمجا گذاشتم و برگشتم به همون نقطه ای که تو هیجده سالگي داشتم.حالا من همون دختر پیش دانشگاهیم که داداشش بهش گف اگر دانشگاه قبول نشی سرنوشتت اینه که تهش شوهر کنی!این بار سختتر.خیلی سختتر.من دیگه نه هیجده سالمه و نه اونقدر بی تجربه ام.
سوم دبستان که بودم، توی کلاسمون یه کتابخونهی کوچیک داشتیم. یک کمد چوبی قدیمی و تقریبا پوسيده که از سال قبل چند تا کتاب خاک خورده و پاره پوره توش جا مونده بود. اول مهر قرار شد هر کدوم از بچهها کتابایی که دارن رو بیارن و کتابها رو شمارهگذاری کنیم و تو یک دفتری ثبت کنیم و درست مثل کتابخونههای واقعی، امانت بگیریم و بخونیمشون. خانم مطهری، معلممون، یک جا وسط حرفاش گفته بود:" کتاباتون رو که آوردید، یکی از شماها رو که به نظرم توانایی اش رو
کسي چه میداند؟ شاید بیست و یک سالگي تحویل چندین رویا باشد!
شاید قرار است ناقوس رسيدنها بعد از این همه نرسيدن به صدا در بیاید، شاید ساعت شنی اینبار بخواهد ساعتهای ۲۱ سالگي را بشمارد برای بلند شدنها، رسيدنها، وصله زدنها یا حتی از نو شروع کردنها.
کسي چه میداند؟ شاید بیست و یک سالگي قرار است تحویل چندین رویا باشد . [امیدوار چنانم که کار بسته برآید.]
+ اولین کسایی که تولدم رو تبریک گفتن رفقای بلاگر بودن، چی بگم الان؟ تو دلِ زمستو
یه پست امروز خوندم ازاینکه خوشحال بود بعد از ۲۶سال تنهایی اشک ریختن الان کسي هست که اشک گوشه چشمشو ببینه پاک کنه دلشو آروم کنه.
اما من بعد از ۷ سال متاهلی در سن ۲۴ سالگي اگر دو لیتر اشک هم بریزم هیچ همدمی ندارم تنهای تنهای تنها
باید همه چیز رو فقط درون خودم نگه دارم و تنهایی اشک بریزم
چه از رنج هایی که مربوط به زندگی مشترکم نیست چه رنج هایی که از طرف همسرم بهم میرسه.
غبطه خوردم به حالش .
كشور فنلاند و تحصیل در این كشور
فنلاند یكی دیگر از كشورهای اروپایی است كه امكان تحصیل رایگان را در برخی از دانشگاه های خود فراهم كرده است. دانشجویانی كه متقاضی تحصیل در فنلاند هستند می توانند پس از فارغ التحصیلی اقامت این كشور را دریافت كرده و شغل مناسبی را برای خود پیدا كنند. متقاضیان تحصیل در فنلاند باید توجه داشته باشند برای تحصیل در برخی از رشته های دانشگاهی شهریه از دانشجویان دریافت خواهد شد اما برخی از رشته ها نیز هیچگونه هزینه ای را
نفرات برتر کنکور اعلام شدند؟ الان وقت این است که این نفرات برتر، از قلم چی پول بگیرند و بگویند آزمون هایش را شرکت می کرده اند. از گزینه دو هم. و بعد بگویند فقط کتاب های گاج را می خوانده اند. و فقط خیلی سبز و کلاغ سفید و پرتقال خونی هم! البته همه ی اینها بعد از این است که به سفارش صدا و سيما گفته اند هیچ آزمونی شرکت نکرده اند و هیچ کتاب کمک درسي نخوانده اند، الا نص اتم و اکمل کتب درسي رسمی!
وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ.»
صحیفهی سجادیه - دعای مکارمالاخلاق
-----------
24 سالگي، پربار بود.
پر از اشتباه، آزمون و خطا، نرسيدن، دلکندن، ازدستدادن، متزلشدنِ نقش تصویرها و تصورهایی که در درستیشان تردید نداشتم، افتادن و مثل همیشه، بلندشدن برای دوبارهسا
کاربران گرامی،محصول مورد نظر شامل پاورپوینت روانشناسي زبان در 62 اسلاید قابل ویرایش می باشد که پس از پرداخت انلاین،می توانید این محصول را از وبسایت دریافت و دانلود نمایید.
جهت آشنایی شما عزیزان با محتوای پاورپوینت روانشناسي زبان ،بخشی از متن چند اسلاید را قرار می دهیم
محتوای اسلاید 2
روانشناسي زبان
انسان موجودی است اجتماعی؛ مدنی طبع می باشد و این اجتماعی بودن وی ریشه در فطریاتش دارد. بطوری که روانشناسان معقتدند که انسان در موقع به دنی
هفته نامه سلامت - سمیه مقصودعلی: کودکتان چقدر به کشیدن نقاشی علاقه نشان می دهد؟ می تواند قلم را درست به دست بگیرد؟ بد و ریز می نویسد یا درشت نویس است؟ گاهی وقتی کودکان به سن پیش دبستانی می رسند، تازه والدینشان متوجه می شوند که مهارت های دست ورزی را نیاموخته اند و باید به او در این زمینه کمک بیشتری کنند.
اهمیت مهارت دست ورزی در چیست؟- در هر کودک با توجه به رشد و افزایش درک، ماه به ماه مهارت های مختلفی بروز می کند. یکی از این مهارت ها دست ورزی
خب حالم زیاد خوش نیست و نمیدونم چمه شاید واسه اینه که قرصامو جا به جا خوردم! یه ذره دیگه مونده دکارت تموم بشه. من ازش خوشم میاد. توی بدایة الحکمة راجع بهش چیزایی گفته بود اما من ربطی بهش ندیدم یعنی نتمیتونم اون نوشته ای که اونجا از دکارت نوشته بودو توی دکارت و هدفش ببینم به نظرم چرت نوشته بود. به هر حال هنوز اول راهمو زوده که بخوام اظهارر نظر کنم. رفتم دنبال کتابش که ببینم ترجمه شده یا نه دیدم نه ترجمه نشده یاد حرف ارش افتادم که گفته بود از یه جا
با پسر کوچکتر ازدواج کنیم
اساس کار در انتخاب همسر، تقدم عقل بر احساس در زمان انتخاب و آمادگی پذیرش مسئولیت در رابطه ای بر پایه تعهد، اطمینان و علاقه و داشتن مهارت های زندگی برای مقابله با مشکلات زندگی با بیشترین فایده و کمترین ضرر به خود و همسر و جامعه و لذت بردن از لذایذ مادی و معنوی زندگی با بیشترین فایده و کمترین ضرر به خود و همسر و جامعه است.
بعد از آن باید به شخصیت سالم و همخوان (یعنی داشتن شخصیتی در طیف سلامت و تطابق ویژگی های شخصیتی و سا
سلام
خیلی وقته که یهو توی فکر و خیالات فرو میرم
تا چند لحظه که به خودم میام و می بینم مدتی از دور و برم جدا شده بودم
اگه بگم خیلی تحت فشارم حتما بی راه نگفتم
امروز توی راه یهویی فشار عصبی بهم امد و از یه درد زیاد از چشمم شروع و به سمت سر و شقیقه ام رفت
نزدیک نیم ساعت طول کشید و آبریزش بینی و اشک سرازیر شد
به سختی به خونه رسيدم
سردرد خوشه ای
اسم مریضیم اینه
از هر هزار نفر یک نفر ب این مریضی گرفتار میشن
از نور و صدای بلند باید دوری کنم
و هر لحظه ممکن
کوبیدن سر به زمین در کودکان به چه علتی میتواند باشد؟ بسياری از والدین با این چالش مواجه میشوند که کودک مدام سرش را به زمین میکوبد. کوبیدن سر به زمین در بیشتر کودکان و معمولا از شش ماهگی شروع میشود و ممکن است در دو سالگي تشدید شود. جای نگرانی وجود ندارد و در بسياری موارد سرکوبیدن کودکان به زمین کنترل و درمان میشود. اما اگر کودک شما به شدت این کار را انجام میدهد متخصص روانشناس میتواند به شما کمک کند. بسياری از کودکان بع
با پسر کوچکتر ازدواج کنیم
اساس کار در انتخاب همسر، تقدم عقل بر احساس در زمان انتخاب و آمادگی پذیرش مسئولیت در رابطه ای بر پایه تعهد، اطمینان و علاقه و داشتن مهارت های زندگی برای مقابله با مشکلات زندگی با بیشترین فایده و کمترین ضرر به خود و همسر و جامعه و لذت بردن از لذایذ مادی و معنوی زندگی با بیشترین فایده و کمترین ضرر به خود و همسر و جامعه است.
بعد از آن باید به شخصیت سالم و همخوان (یعنی داشتن شخصیتی در طیف سلامت و تطابق ویژگی های ش
روزی که وبلاگ نویسي رو شروع کردم واسه سال های آینده ی وبم کلی برنامه ریختم و ذوق کردم اما حالا این وبلاگ عمرش به پایان رسيده و باید برم.
هیچوقت فکر نمیکردم نلیِ من سنش به دو سالگي هم نرسه.
دوست داشتم تو پست آخرم تمام حرف های نگفته رو بنویسم تا وبم فیلتر شه و پایان
اما دلم نیومد.
شاید روزهای بعد یا سال های بعد بازم یه بلاگر بشم اما کجا و کِی؟! حقیقتانمیدونم.
کار های زیادی هست که باید یاد بگیرم، کتاب های زیادی هست که باید بخونم، به خودم مدیونم بای
آه، چقدر امید، دریا دریا امید _ ولی نه برای ما!
-کافکا
بنظرم تو زندگی هر بلایی که سرم بیاد اصلاً ایرادی نداره. کاملاً طبیعیه. سرِ خیلیا خیلی بدترش میاد. و خیلی چیزای خوب هم تا حالا تو زندگی برام پیش اومده که خیلیا ازش بی نصیبن. خیلیا توی مالی و جمهوریِ چاد دنیا میان، خیلیا قبل از 18 سالگي میمیرن، خیلیا دستشون قطع میشه، خیلیا به خاطر شرایطِ بد تو زندانن. چرا هیچکدوم از اینا سرِ من نیومده؟ اگه میومد هم طبیعی بود. سرِ هر کسي ممکنه بیاد و جای گله نیس
من فکر میکنم وقتی به چهل و پنج سالگي برسم باید عقل کل باشم.
زیاد پیش میاد که از خودم بپرسم اگه یه آدم چهل و پنج ساله نتونه درست تصمیم بگیره و نتونه جامعنگر باشه و معمولا پنج جانب از شش جانب یه کار از دستش در بره و نگهش جز پیش پا را دید نتواند، پس چه فرقی با من داره و من چرا باید به اونجا برسم؟ :|
مهربون باش آتنا. صبور باش آتنا. خشمت تا وقتی بلد نباشی که چطور ازش استفاده کنی، فقط نابودت میکنه. آدما مسئول اتفاقایی که واسه تو افتاده نیستن. آدما مسئول چیزهایی که تو میدونی نیستن. دیگه به نقطهی امنی رسيدی که اگه سر دوراهیِ قویبودن یا مهربونبودن قرار گرفتی؛ بهت میگم مهربونبودنو انتخاب کن. سادهترین دلیلش اینه که همهچیز جز جنگیدن داره یادت میره. داره یادت میره چطوری میشه دوست داشت.
آتنا خودتو نجات بده. به سرمای هجدهسالگي
داشتم یه مقاله ای از سایت ترجمان میخوندم، راجع به بحران پوچی زندگی در میان سالی صحبت کرده بود، زیرشم کلی ملت کامنت گذاشته بودن که آره وابسته به تجربه های فرد ، این اتفاق بالاخره تو یه سنی از میان سالی برای همه رخ میده و اینا.
حالا از اینکه انقدر فراگیره بگذریم، تو 21 سالگي توش افتادن، به سان افتادن ته دره رو چه بکنم.
این افسردگی نیست روان پزشک بهم معرفی نکنید لعنتیا!
دلم میخواد بنویسم، از همه چیز.از این که دوس دارم رانندگی یاد بگیرم، از این که امروز سر مراسم بلهبرون حمید، یه تکه از گوشت مرغ رو داشتم میجویدم و هی میجویدم و هی میخواستم قورت بدم و نمیشد و صبا کنارم نشسته بود و جفتمون نشسته بودیم به در درون گریستن، که در این موقعیت خطیر باید چه کنیم، آخرش بعد از یه ربع تلاش، بالاخره رها شدم ازش. از این که با صبا Mary Poppins Returns رو دیدم و در کمال حیرتم خستهکننده بود، از این که تازه الان دیدم ساعت ۱:۵۰ است
+ یادداشت رمزی که دیروز به عنوان پیش نویس پست جدیدم نوشتم، هنوز کنار دستمه اما دستم به نوشتنش نمیره چون پر از خوشحالیه و من الان پر از غمم:(
شاید اتفاق خاصی نیفتاده باشه ولی من دیگه رمق ندارم:(((
+ نلیسادقت کردی تو 23 سالگي میری دانشگاه در حالی که دوستات تو 23 سالگي لیسانس میگیرن
23عدد عجیبیه.عددی که همیشه به جادویی بودنش ایمان داشتم.
و چه ترسناک که انقدر زود داره میاد
+ از ترحم بدم میاد من خودم این راهو انتخاب کردم پس ترحم ممنوع!
+ کنکو
داشتم به ۳۰ سالگي ام فکر میکردمبه یک روز معمولی ام،که صبح بلند میشوم،میروم به دفتر انتشاراتم سر میزنم.دور میزها میچرخم و کارها را با ظرافت انجام میدهم.با اینکه تا نیمه های شب بیدار میمانم و مینویسم هنوز عینک به چشمهایم ننشسته.عصرها کنار کسي که عاشقانه میپرستمش روی صندلی راحتی لم میدهیم،من برایش از روزهایی میگویم که سرم باد داشت و دنبال دردسر میگشتم،یک دانشگاه را از دست خودم آسي کرده بودم.او میخندد و میگوید که هنوز هم بزرگ نشده ام.من شده ام
خبر کوتاه و سوزاننده بود، تنها پروگرمی که تو اون آزمایشگاه اسکولارشیپ نداره همونی بود که من واسهش اپلای کردم و پذیرش گرفتم. کاش تا مطمئن نشده بودم به پدرم نگفته بودم، امید واهی دادم. یا کاش درست و حسابی توضیحات همهی پروگرمها رو خوندهبودم. و بزرگترین کاش: کاش دوران کارشناسي مثل آدمیزاد درس خوندهبودم.
به طور خلاصه الان مغزم در حال ه!
14:30 - میدونید چی بیشتر از همه ذهنم رو آزار میده؟ تو ذهنم محاسبه میکنم الان 25 ساله هستم، اگه ا
دو سالگي وبلاگ مبارکککککککک دو سال عالی کنارتون داشتم.یه سال ازتون مرخصی میگیرم و بعد کنکور میام.کم تر از یک سال.دل تنگتون میشم که میام بهتون سر میزنم.مراقب خودتون مهربونیاتون وبلاگاتون تموم باور های خوشگلتون باشید :)
پ.ن:اگر برای نوسندگی تمایل داشتید باشید بهم جیمیل بزنید.کاری هم بود جیمیل و ایستا و هانگوتس در خدمتم.:)ارادمتندتون melina
جیمیل:meli1381a@gmail.com
ایدی اینستا:meli1381a
هانگوتی:meli1381a@gmail.com
با پسر کوچکتر ازدواج کنیم
اساس کار در انتخاب همسر، تقدم عقل بر احساس در زمان انتخاب و آمادگی پذیرش مسئولیت در رابطه ای بر پایه تعهد، اطمینان و علاقه و داشتن مهارت های زندگی برای مقابله با مشکلات زندگی با بیشترین فایده و کمترین ضرر به خود و همسر و جامعه و لذت بردن از لذایذ مادی و معنوی زندگی با بیشترین فایده و کمترین ضرر به خود و همسر و جامعه است.
بعد از آن باید به شخصیت سالم و همخوان (یعنی داشتن شخصیتی در طیف سلامت و تطابق ویژگی های شخصیتی و سا
بیمهنامه حوادث دفترچهای طرح جامع مشاغل
با پوششهای:
*نقص عضو
*ازکارافتادگی
*پوشش خانواده
*هزینه پزشکی بیمارستانی و سرپایی
*فوت
توجه:
حداکثر سرمایه در این بیمهنامه، 100 میلیون تومان میباشد
برای پوشش خانواده هزینه مازاد اخذ میشود
بازه سنی از یکسال تا 75 سالگي میباشد
دوران سنی حدود 17 تا 25 سالگي بهترین دوران زندگی یا طلایی ترین دوران هست که آدمی میتونه مسيرش رو مشخص کنه.
سال ب سال که ب سنم اضافه میشه فراز و نشیب های زندگی شخصیم هم زیاد میشه که الحمدلله بخیر گذشت.
هر سال ک از عمرم میگذره دیدم به دنیا واقع بینانه تر میشه.
آن شاالله بتونم بهترین دوران رو برای زندگی متاهلی و شریک زندگیم رقم زده باشم و رقم بزنم.
الحمدلله بهترین هدیه تولد امسالم رو از خدا گرفتم.
ب امید دیدنش.
#قابل توجه شریک زندگیم: هدف و تلاش
طی یک اقدام ناگهانی پا میشیم میریم بیرون که مثلا یکم یادمون بره فردا/پسفردا نتایج رو میخوان بزنن،ولی دوباره مثل الان میرسم خونه و میشینم سر تخت و قلبم تند میزنه خیلی تند.داشتیم فکر میکردیم چهقدر خوب میشد اگر میتونستیم چندین سال آیندهمون رو با هم باشیم،چهقدر تصورشم دوست داشتنی بود ولی کی میدونه؟!
چهقدر از آخرین باری که دوتایی بیرون رفته بودیم گذشته بود.هرچهقدر بیشتر میگذره میبینم تصمیمای ۱۶-۱۷ سالگيمون چه
بیست سالگي برای من سن خیلی مهمیه و همیشه برام مهم بوده که تا قبل از اتمام بیست سالگيم، من حسابی کیف کرده باشم و کارای مفید کرده باشم و به معنای واقعی "زندگی" بکنم. و خب من اینجام و تقریبا پنج ماهی از بیست سالگيم گذشته و من این اواخر زیاد از شرایط راضی نبودم.
بنابراین همونطور که چند روزه ذهنم درگیر شده، امشب یه لیست نوشتم از بیست کاری که تا قبل از تموم شدن بیست سالگيم باید انجام بدم. البته ممکنه به مرور باز فعالیت هایی بهش اضافه بشه اما چون اولین
سنهای به خصوصی برای آدمها مهم و ویژه هستن، برای من 10، 13، 16، 19، 25 و 30 عددهای خاصی هستن.
10 سالگي - وقتی بود که شور زندگی رو با تک تک سلولهام حس میکردم، عاشق ریاضیات بودم و معلم به من میگفت "تو در آینده یه چیزی میشی!"، نه تنها که دیده میشدم، بهترین بودم. اون دورانِ زندگی به اندازه کتابهای هری پاتری که میخوندم هیجان داشت؛ عصرها با دوچرخه از بالای کوچه بدون رکاب زدن با شتاب سر میخوردم پایین و قرار بود زندگی هم مثل همین دوچرخه بر وفق مر
گروه های همکار گروهی از دوستان هستند که همه در همان سن هستند.
داشتن یک گروه از دوستان بخش مهمی از داشتن یک نوجوان است. این است که چگونه نوجوانان یاد می گیرند در جهان گروه سنی خود زندگی کنند و به تدریج مستقل شوند.
برای والدین مهم است که ارزش گروه های همسالان را برای جوانان درک کنید.
گروه های همکار می توانند تاثیر مثبتی بر زندگی نوجوان شما داشته باشند. آنها همچنین می توانند برای والدین یک چالش باشند.
گروه های همکار – مثبت
ب
امشب تولد بابا و غین(مدیریت) بود
طرز کادو دادن پدرجان و مدیریت به همدیگه اینجوریه که مدیریت از دخل دوتا پنجاهی برمیداره با روبوسيو تبریک میده به بابا بعد پنج ثانیه باز بابا همون دوتا پنجاهیو با بوسو ماچو تبریک میده دست مدیریت
در آخرم مدیریت دوتا پنجاهیو میذاره تو دخل:))
+عکسای قدیمیو نگاه میکردم چقدر بابام پیر شده موهای مشکی بابا الان کم پشتو سفید شده (دو طرف سرش البته:دی)
۵۱ سالگي بابارو توی عمارت کنار نیروهای خلوچلمون جشن گرفتیم:))
اونقدر ت
بسم الله
به مناسبت فرارسيدن ایام سالروز شهادت حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR بخشی از بیانات حضرت آیتالله ای را پیرامون آن امام بزرگوار منتشر میکند.
اعتراف مخالفان به فضل و شجاعت و استقامت امام حسن عسکری(علیهالسلام)
امامی که موافقان، شیعیان، مخالفان، غیر معتقدان، همه، شهادت دادند و
اعتراف کردند به فضل او، به علم او، به تقوای او، به طهارت او، به عصمت او،
به شجاعت او در مقابل دشمنان، به صبر و است
میخواستم چیزی برایت بنویسمگشتمبین همه ی سي و دو حرف الفبابین همه ی کلماتی که از کودکی در گوشم خوانده بودندبین همه ی کلماتی که بعد از هفت سالگي خوانده بودمگشتم و هیچ نیافتمدلم به حال بیچارگی واژه ها سوختکه کم می آورند برای نوشتن برای تو.
سن کلاس زبان چه سنی است ؟ کلاس زبان را از چند سالگي شروع کنیم؟ بهترین سن برای آموزش زبان دوم چه موقع است؟ اینها سوالاتی است که از ابتدای آموزش کودکان برای پدر و مادر بوجود میآید. بسياری از والدین برای فرزندان وقت زیادی میگذارند و میخواهند فرزندشانشان تمام مهارتها را از جمله یادگیری زبان دوم به سرعت فرا بگیرد. بسياری از والدین نیز نمیدانند در چه سنی بهتراست فرزند خود را به کلاس زبان بفرستند. نکته مهم این است که برای یادگیری زبان دو
دانه ای در بیابان افتاد،لبخندهایش اشک شد تا دل دلبر به درد آید و باران چشمانش جنگلی را پدید.اسمان دلبر بارید و بارید و اکنون دانه بی دل،هفدهمین سال زندگی اش را به پایان رساند.بی دل بودنش ثمره قلبی ست که در بارگاه حق گرو گذاشت تا حلالش کند آقا جان.معجزه که میشود،قلبش به ناگاه سرجایش بازمیگردد تا عاشق تر شود(: تولدت مبآرک لبخند برعکس من(:(میخواستم آخرین نفری باشم که امروز بهت تبریک میگه تا یادت نره امروز ی نفر حسابی عاشقت بودبیخیال اینهمه ا
پروژه ی جولی نام مجموعه عکس هاییه که دارسي پادیلا، فتوژورنالیست، به مدت 18 سال با عکاسي از دختری به نام جولی گردآوری کرده.
"جولی را اولین بار در ۲۸ فوریهی ۱۹۹۳ ملاقات کردم. جولی ۱۸ساله، با نوزاد ۸ روزهای در بغل، پا و با شلواری که زیپش باز بود، در لابی ِ هتل امبسدور ایستاده بود. او در منطقهی SOR سانفرانسيسکو، محلهی نوانخانهها و اتاقهای ارزانقیمت، زندگی میکرد. اتاقش، پوشیده از لباس و پر از خاکستر سيگار و زباله بود.او با جک
آدمیزاد باید در طول زندگیاش تا میتواند تجربه کند. آدم نباید به خودش گل بزند، بلکه باید بگذارد دیگران به او گل بزنند. این کار باعث افزایش عزت نفس میشود. من اگر مثل خیلی دخترهای دیگر از همان دوران راهنمایی دوستی با پسرها را تجربه کرده بودم، امروز زندگیام طور دیگری میبود. اگر از همان سن پایین یاد میگرفتم که آدمها چگونه دروغ میگویند و یاد میگرفتم که دروغگوها و ریاکاران چه شکلی هستند، آن وقت در 27 سالگي طور دیگری به آدمها اعتماد می
صبح روز ٢٢بهمن از اتوبوسهای مسجد جا موندم و تک و تنها خودمو به چهارراه دانش رسوندم و زیر کانکس کلانتری منتظر رفقا بودم. دقایقِ اول، انتظارِ انتظارِ طولانی داشتم پس جوگیر شدم و به کتابفروشی اون طرف چهارراه رفتم و دو تا کتاب خریدم تا از وقتم بهترین استفاده رو بکنم! هنوز مقدمهاش تموم نشده بود پشیمون شدم و با خودم گفتم الان بهترین وقته تا رفتار مردم رو مطالعه کنم! سر از کتاب که برداشتم، سه تا جوون که در حال کشیدن پرچم ایران بر دست و صورت ملت بو
انگار همین دیروز23 سالم بود و اینجا از حسم نوشتم.چند روز دیگه27 سالم میشه و من نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت فقط از فک کردن بهش دلم میگیره.
این روزها بزرگترین سرگرمی من تماشا کردن فیلم.من بهش می گم فرار کردن از خودم.اما ادم مگه تا ابد می تونه از خودش فرار کنه و خودش نبینه.هر روز تو آینه از خودت می پرسي این منم؟ دختری که اینجاست منم؟ می گذری و میری اما حسش ته قلبت.انگار یکی با ناخن ته دلت خراش می ده.
از مدرسه و همکارهام خسته ام دلم میخواد زودت
جدول سنی صداهای گفتاری و علل اختلالات گفتاری:
در زیر جدول سنی صداهای گفتاری و علل اختلالات گفتاری را ملاحضه میفرمایید. با مقایسه تواناییهای کودک خود می توانید به سطح تواناییهای کودک خود دسترسي داشته باشید.
جدول زیر محدوده سنی هر صدای گفتاری را نشان میدهد:
-۳ماهگی:
تولید صداهای cooing
۵ماهگی: لبخند ها و تولید صداهای بازیگوشانه
۶ماهگی: سخن های نامفهوم با صداها مثل puh, mi, da
۱سالگي: سلسله سخنان نامفهوم طولانیتر
مثل mimi, bababa, upupup
۳سالگي:
m, h,w,p,b,t,d,k,g,f ر
سلام دوستان
این اواخر که به خودم میرسم ادمای بیشتری بهم علاقمند میشن خخخخ
سر قضیه همون باغ ، پسر مالک از بنده حقیر خوشش اومد و به مادرش گفته بود و مادرشم م در میان گذاشته بود.خب درسته وضعیت مالی شون به علت مالک بودنشون در گذشته عالیه، ولی پسره از اینایی بود که دماغش عملی نصف سرش کچل کرده بود و موهای اون نصف دیگه رو اینور ریخته بدد و ابروهاشم پهن و کوتاه برداشته بود مخلص کلام از من دخترتر بود و خواهرم زنگ زد و قضیه خواستگاری رو تعری
خانومانه:
وقتی دختر ۱۶-۱۷ ساله ای هستیم، برای آن که کمي بزرگ تر و بالغ تر به نظر
برسيم آرایش می کنیم. اما از سن ۴۰ سالگي به بعد هدف ما تغییر می کند و به
دنبال آن هستیم که ۱۰ سال جوانتر شویم. اما راه حل برای جوانتر به نظر
رسيدن چیست؟! راه حل این است که باید آرایشی مناسب، طبیعی و سبک داشته
باشید که چهره را زیباتر کند و عیب های پوست را بپوشاند.
ادامه مطلب
مهربون بود،گفت از بیست سالگي عاشق این بودم که توی یه منطقه ی محروم کارخونه بسازم و کار افرین بشم؛
هربار که رفتم سمتش نشد،هنوز که هنوزه امیدم رو از دست ندادم و دوست دارم این اتفاق بیوفته و واسش تلاش میکنم
از حرف زدنش خیلی گذشته بود حدود پنج شیش ساعت،وقتی داشتم یه پاراگرف بی ربط میخوندم توی ذهنم یه جرقه خورد!
من چه هدفی دارم؟!از زندگیم چی میخوام؟!
"انگیزه،شعور،فرهنگ،لیاقت،تجربه،پول،یه همراه"
باید یکم خودمو جم و جور کنم ولی خیلی سخته :|
تعداد ک
هوالرئوف الرحیم
گفتم حالا که نهم هست و چهارشنبه هم هست برم گوشش رو سوراخ کنم.
دختر سي ساله ای که وقتی دیده هام رو تو خونه تعریف کردم، مامان گفت احتمالا خودکشی کرده بوده، تو CPR بود و انقدر جو متشنج بود که منصرف شدم و گذاشتم سر فرصت با آرامش.
رفتیم خونه مامان جون مهربون. اونجا هم اون بنده ی خدا می خواست بیاد و باز انقدر جو اون طرف هم متشنج بود که زود جمع کردیم و اومدیم.
پی نوشت:
به رضا میگم، اینهمه زحمت بکش بچه بزرگ کن تو سي سالگي که تازه می خوای ثمر
بسمالله
کلاً بچههای دهه ۷۰، بعد از آن ۸۰، برایم خیلی ادمهای جالب و عجیبی هستند. آدمهایی که خیلی زودتر از سنشان بزرگ شدن، فهمیدن و الان فکر میکنند همه چیز را میدانند.
بچههایی که از اول یاد گرفتند هر چیزی را که نمیدانند از نت بپرسند، از اول در خانههایشان کامپیوتر دیدند و نهایتا از ۱۵ سالگي موبایل شخصی داشتند و این روزها که گاهی فرصت میکنم و میان صفحات وبلاگها جست و جو میکنم، به وبلاگهایشان میرسم و همیشه برایم سوال است که
کم کم داریم به یک سالگي زندگی مشترک مون نزدیک میشیم . یه سال غم و شادی، یه سال قهر و آشتی، یه سال تلخ و شیرین، زندگی بالا پایین زیاد داشت واسمون . پارسال یه همچین روزایی بود که خیلی تنها بودیم . تو تنهاتر از من، من تنهاتر از تو ، خدا رو داشتیم و همدیگه رو . من تنهایی جهیزیه میخریدم تو تنهایی دنبال وام میدویدی که بتونی خونه اجاره کنی، من تنهایی وسيله میچیدم تو تنهایی دنبال پول بودی که بتونی مراسم عروسي بگیری اونجوری که من دلم میخواد، اصلا چرا میگ
من به لگو میگفتم "خانهسازی"! یعنی تموم همسنهام و حتی غیر همسنهام هم همینو میگفتن! و البته خواهند گفت.
میخوام بگم یاد بچگیام افتادم که یه خونه درب و داغون درست میکردم و از خراب کردنش لذت میبردم. الان هم فک میکنم بچهم. این وبلاگ هم حکم همون خونهسازی رو داره نسبتاً واسم. یه نوع خالی کردن خشمه فک کنم. شاید هم نه.
____
پس اگه فردا وبلاگ رو باز کردی و آزاد رو ندیدی، فحش رو نکش بهش، دوباره خونه رو میسازه، یحتمل دوباره هم خرابش میکنه
یکی از بخشهای جالب بزرگتر شدن، تجربه اندوختن است. برای کسب و حتی ابراز تجربه نیازی نیست به شصت سالگي برسيم. حتی دانشآموزان راهنمایی هم نسبت به دبستان تجربههایی اندوختهاند. تجربههای روابط دوستانه، روشهای درس خواندن و سایر اندوختههایی که با گذشت زمان و تعامل با محیط حاصل میشوند.
من چه تجربهای برای یک متوسطه اولی دارم که ارزش خواندن داشته باشد؟
ادامه مطلب
ایران تنها کشوری است که با وجود اینکه کنوانسيون حقوق کودک را امضا کرده است، حکم اعدام را در مورد مجرمان زیر ۱۸ سال هم اجرا میکند. این کنوانسيون اعدام و حبس ابد غیرقابل بخشش را برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوع کرده است.
ماده ۳۷ کنوانسيون بینالمللی حقوق کودک صدور حکم و اجرای حکم اعدام، سلب حیات و حبس ابد غیرقابل بخشش را برای کودکان - تمامی افراد زیر ۱۸ سال - ممنوع کرده است. دستگاه قضایی ایران علیرغم مم بودن این کشور به رعایت این ماده، سن قانو
سفر اولم به شمال اونم رامسر شاید بیست سالگي یا بیست و دوسالگيم بود اون وقتا گوشی اندرویددو یا سه بود و من یه نه چندان عالیشو داشتم سفر کاروانی بود و چندتا ازدوستام همراهم
دوست داشتم عکسای قشنگ داشته باشیم و طبیعت سبز و بارونیش با عکسا یادگاربمونه برام.
کیفیت گوشی بچه ها بهتر بود و خواستم گیرنده عکسا باشن ساحل سنگی و بارون و لباسای خیس شدن خاطره من از اولین شمال زندگیم
برگشتیم و عکسا رو گرفتم بخاطر نبود سيستم و خراب شدن رَم گوشی عکسا از بین
اندازه گیری دور سر کودکان از هنگام تولد تا دو سالگي از اهمیت ویژه ای برخودار است . دور سر از برآمدگی بین دو ابرو شروع می شود از برآمدگی پشت سر عبور و دوباره بر روی پیشانی (یا برعکس) توسط یک متر پارچه ای باید اندازه گیری شود، همچنین شما می توانید یک روبان در نظر بگیرید و از آن برای اندازه گیری در طول یکسال اول استفاده کنید و هر ماه اندازه را بر روی آن علامت بزنید
ادامه مطلب
از روشهای بسيار مهمی که از طریق ان میتوان شدت بیماری ریوی در بیماران سي اف را پیش بینی نمود انجام اسپیرومتری یا نوار ریه است. بنابراین هرچه نوار ریه کاهش داشته باشد داشته باشد شدت بیماری نیز افزایش یافته است.پس لازم است با مقید بودن به انجام مراقبتهای ریوی از اسيب به ریه جلوگیری نموده و یا میزان پیشرفت اسيب به حداقل برسانیم. لازم است بیماران سي اف از سن 4تا 5 سالگي اسپیرومتری انجام دهد البته دفعات اول که انجام میدهد برای یاد گیری انجام تست اس
در امروزیم و غصه فردا داغدارمان کرده که نکند فلان شود نکند بهمان شود
در امروزیم و افسوس گذشته رنجورمان که چه شد چه بود
لحظه لحظه روز های عمرمان در درگیری است درگیری که نمیدانم کی قرار است تمام شود ملالی نیست
اما باید دانست از زندگی چه چیز را میخواهی زندگی را یا لحظه را یا ارامش را یا همه چیزو
تا بیایم این و به جمع برسيم 40 سالگي و گذروندیم
حالا در این سن در این فکرم که زندگی بستر است بستری برای عبور عم تمام زندگی هارا نگاه میکنم دست اند
هنوز دو روز از زندگی مشترکمان نگذشته بود که برادر همسرم با یک مشکل مالی روبرو شد. از ما کمک خواست. ما تازه رسيده بودیم و با ذهنیتی که از قبل داشتم دوست نداشتم کمکی بکنیم. استدلال میآوردم که "همه ما رو تنها گذاشتن، الان چرا باید روی ما حساب کنن برای کمک؟". خوب میدانستیم که این حرفها خداپسندانه نیست. دلمان را به دریا زدیم و مبلغی که لازم داشت را دادیم.
حاشیه:
نزدیک میشویم به یکسالگيمان. داشتیم الطاف خدا را مرور میکردیم. رسيدیم به ای
سمت راستم پایانه اتوبوسه و سمت چپم تعداد زیادی تاکسي خطی و رانندههایی که هر کدوم مقصد خودشون رو برای گیر انداختن یه مسافرِ خسته از مترو فریاد میزنن. عصرها وقتی از سرکار بر میگردم بدون هیچ تردیدی تاکسي رو انتخاب میکنم ولی الان که خورشید بعد از ساعتها خودنمایی تو آسمان، گورش رو گم کرده میتونم با خیال راحتتری استراحتی به جیبم بدم و سوار اتوبوس شم.هشت و بیست و سه دقیقهست و طبق زمانبندی هشت و نیم باید حرکت کنه. اولین مسافر اتوبوسِ
دیشب خواب دیدم عروسيمه. ولی اصلا خوشحال نبودم. همش معذب بودم . عروسيم نمیدونم به چه دلیلی مختلط بود و من همش به دوماد غر می زدم تو ماشین عروس که حالا که داریم می ریم مهمونی یه شنل بزرگ برام می گرفتی که بقیه منو نبینن. دوماد هم همش می خندید.
بهش می گفتم حالا که عروسي رو میخاستی مختلط بگیری لااقل یه لباس عروس پوشیده برام می گرفتی شبیه این فیلم های صداوسيما نه دکلته و بی حجاب. ولی اون بازم می خندید.
وقتی رفتم تو سالن و نگاه مردا بهم بود اشک میریختم و
بیوگرافی شایع
محمدرضا شایع از اعضای ثابت گروه کاغذ ، متولد 12 مرداد سال 1371 در محله شاه عبدالعظیم و ساکن تهران می باشد.
شایع» تکست نویسي را در سن 14 سالگي به
صورت جدی آغاز کرد و در سال 89 اولین کار رسمی خود را به نام یه روز خوب
میاد» منتشر کرد. بعد از ششمین اثر خود مورد تحسين رپر معروف حصین قرار
گرفت و با دعوت او به گروه کاغذ رکورد ملحق شد و محبوبت تر از گذشته به
فعالیت خود ادامه داد.
سبک تکست نویسي شایع» بر پایه طنز تلخ و بیان مشکلات ، شرایط اجت
ده سال پیش، حدود چنین روزایی، توی مصاحبه ی تربیت معلم، توی چشم خانمه زل زدم گفتم: " راستش فکر می کنم من برای معلم شدن آفریده نشدم". وقتی از در اتاق مصاحبه اومدم بیرون یه بار دیگه که چشمم به جمعیت مضطربی افتاد که برای معلم شدن رقابت میکردن، معنی چشمای از حدقه بیرون زده ی مصاحبه کننده رو فهمیدم. اما من احتمالا برای معلمی آفریده نشدم. این حقیقتی بود که توی بیست سالگي بهش رسيده بودم.
فردا دارم میرم پیشنهاد تدریس توی مدرسه رو قبول کنم. امروز به خودم
خاطرنشان می شود شهید غلامعلی تولی در سال 1347 در روستای یورت زینل از توابع بخش مرکزی شهرستان گالیکش چشم به جهان گشوده و در سن 45 سالگي در دفاع از حرم مطهر عقیلهی بنی هاشم، حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
ادامه مطلب
اسمش را میگذارم "گام دوم"!
بعد از پشت سر گذاشتن غول ازدواجم (هر ازدواجی غول نیست!) الان نوبت به قدم دوم رسيده. قدم مهمی که قرارست الان که از سي سالگي گذشتهام بردارم. اول راه نیستم ولی تا پایان خیلی فاصله دارم؛ توکل به خدا، تازه نفس و کفش آهنین به پا.
حاشیه:
ممکنه در کنار سبک قبلی وبلاگ، با پستهای درسي هم روبرو بشید. نیاز دارم که این روزها رو ثبت کنم. بعضی دوستان هم قبلترها این درخواست رو داشتند. کامنت این پستها رو باز نمیذارم که فکر نکنید م
بخشی از داستان کلیک کلک - کتاب کاش کسي جایی منتظرم باشد - آنا گاوالدا
- همه چیز خوب پیش می رفت اما باید اعتراف کنم اولش خیلی باورم نمی شد اما اشتباه می کردم. می دانید اگر دخترها بخواهند چیزی خوب پیش برود خوب پیش می رود. به همین سادگی.
حالا که فکر می کنم می بینم آمدن میریام برای فانی خوب بود. چون فانی برخلاف میریام، رمانتیک و باوفاست و البته حساس. همیشه ی خدا عاشق مردهای دست نیافتنی ای می شود که فرسنگ ها دورتر از اینجا زندگی می کنند. از پانزده سال
تاریخچهٔ جشن زادروز (تولد)
ایرانیان نخستین مردمان جهان بودند که زادروز را جشن میگرفتند. هرودوت مورخ یونانی همدوره با هخامنشیان در کتاب تواریخ خود مینویسد: «در میان همهٔ روزهای سال، روزی که بیش از همه توسط ایرانیان جشن گرفته میشود، زادروز آنان است.»[۱]
آهنگ تولدت مبارک
تاریخچه آهنگ
مراحل و چگونگی برگزاری
کیک تولد از اجزای مراسم تولد محسوب میشود. گاهی در تزئین کیک خطاب به کسي که تولد اوست تولدش را تبریک میگویند یا
پزشکان پوکی استخوان را بیماری خاموش مینامند که آرام آرام مقاومت استخوانها را از بین میبرد و احتمال شکستگی بالا میرود. بیماری از سن 50 سالگي به بعد بیشتر خود را نشان میدهد. همچنین در خانمها بعد از یائسگی شتاب بیشتری پیدا میکند. برای جلوگیری از آسيبهای ناشی از پوکی استخوان، به این نکات در برنامه غذایی خود توجه کنید:
✍️ کلسيم مهمترین ماده غذایی است که مصرف آن در جلوگیری از پوکی استخوان موثر است.
از مواد غذایی سرشار از کلسيم است
سلام
بار ها خواسته ام وبلاگ عزیزم را حذف کنم.
کودکی من.نوجوانی من.حوصله ی بسيار عجیبی داشت.
در ٢٠ سالگي ام هستم و یک سال است هیچ شعری از من نجوشیده است.
راحت باشم.بسيار ترسيده ام.زمانی شعر و نقاشی پیشه ام بود.و اکنون کور شدن هر دورا به چشمم میبینم.
هرچند اکنون هنر آغوش های تازه اش را برایم گشوده.و تئاتر و موسيقی را دنبال میکنم.باز هم احساس میکنم حوصله ی کودکی ام را در اینها باز نیافته ام.
با تمام وجودم ترسيده ام.
برای عرض شرمندگی به
بعنوان یک پرونده قتل بهش نگاه کن استیون.این حرف های مارتین درحال کشیدن پیپ بود.استیون دستی به ریش خودکشیدوگفت چجوری بعنوان یک پرونده قتل بهش نگاه کنم؟!
مارتین گفت ساده هست فرض کن به یک پسرنوجوان میزان زیادی داروی اعتیادآورتزریق شده واوراواردخیابان های شهر کرده اند.درنظربگیرکه پسرفریادرسي نداشته جزپدرش که پدرش هم به اواهمیت نمی داده.
پسر دست های خودرادردست هرفردی گذاشته تابه خانه خودبرگردد.باحال گیج ومنگ برتخت میافتد.صبح پدرازاوپذیرایی
تو شونزده سالگي برای اولین بار تصمیم گرفتم که به صورت جدی به یه مسئله از یه زاویه ی متفاوت با چیزی که همیشه بهمون گفته شده نگاه کنم ، اون مسئله هم گروهک منافقین یا مجاهدین خلق بود و طریقه ی جذب اعضا به گروه و.این کار باعث شد هر وقت چیزی شنیدم دیگه راحت قبول نکنم و سعی کنم از زاویه مقابل هم به مسئله نگاه کنم حتی در مقابله با افراد هم گاهی سعی می کنم خودم و رفتارهام را از نگاه اون ها ببینم. این کار باعث میشه گاهی به عکس العمل اون ها در مقابل رفتا
پس از روز ها میخوام بنویسم :)
الان ک مینویسم انقد خستم که حال ندارم لپتابو روشن کنم هات اسپات کنم و.
و با گوشی مینویسم.
اومدم دزفول!شهری که بار ها میگم ازش متنفرم!
نه از خوده شهرش!از ادماش!
نه از همه ی ادماش!از فامیلام!
از حاشیه های فامیلی!
از دعوا!
از حرفِ مفت!از ننه من قریب انبازی (حتی بلد نیستم درست بنویسمش!)
از دو رویی!
از میش بودن تو لباس گرگ!و تظاهر!
وقتی میام دزفول فقد منتظرم از شهر بزنم بیرون تا از این قالب لعنتی که برای خودم ساختم رها شم!
من غ
من نمیدونستم پست یک و دو پیشفرضو پاک کردم ولی بلاگ اون دوتارم حساب کرده عه:/// خیلی ناراحتم الان! خیلی خیلی ناراحتم الان که نظم رو به هم ریخته! کاش پستای پاک شده رو حساب نکنه عه! :((
ناراحتم ناراحتم ناراحتم! چون دو تا پست بیشتر نزاشتم از اول میزنم:/ وسواسي هم خودتونید! شاید ادرس رو عوض کنم خاطرات بلاگ اسکای رو بیارم اینجا (خوباشون اون قدیم قدیییمیا که هشتم نهم بودم و کلی کیف میکردم تو مدرسه.) و خودم تو وبلاگ جدیدی که زدم شروع کنم:// حالا ببینم چی میش
من همون بیچاره ایم که با 86 درصد زیست و با73 درصد شیمی قراره پشت کنکور بمونم
خدایا خیلی درد داره خیلی
خیلی درد داره
هیشکیو ندارم کنارم باشه
همش باید درد بکشم و درد بکشم
انقد درس خوندم نیمه نابینا شدم
خداا چرا انقد نفس کشیدن درد داره؟
چرا انقد زندگی کردن درد داره؟
دو سال بدترین دردارو به جون خریدم دو سال تا مغز استخون درد کشیدم
هنوزم ادامه داره
همش به خودم میگم محکم باش دختر محکم باشه دیگه چیزی نمونده
ولی حقیقتش اینه که این دردا هیچ
درباره این سایت