دانلود پاورپوینت هم خوانی" مادرم زهرا"
دانلود پی دی اف هم خوانی " مادرم زهرا"
مادرم زهرا مادرم زهرا (2)
مادرم زهرا مادرم
دخترت هستم و مهربان مادری
دست من، دست تو، تو بهشت منی،جانم
مادرم زهرا مادرم زهرا (2)
مادرم زهرا مادرم
هستیام حسینو دل دهم دست تو
تا ظهور مهدی، مأنم هستی تو، جانم
مادرم زهرا مادرم زهرا (2)
مادرم زهرا مادرم
منصوره، معصومه، زکیه، حکیمه
دخترت هستم و مادری فاطمه، جانم
مادرم زهرا مادرم زهرا (2)
مادرم زهرا مادرم
ــــــــــــ
گاهی دلم هیچ چیز نمی خواهدجز گپ ریز ریز با مادرمهی من حرف بزنمهی او چای تازه دم بریزد.هی چای ام سرد بشودهی دلم گرم.آنجا که چای ات سرد می شودو دلت گرم"خانه #مادر است". .باز روز مادر است و. خانه هست ، چای هم هست. و یک دنیا حرفي که سال هاست با تو نزده ام!و روزگارم پر است از روزهای بی تویی.
به تنهایی گرفتارند مشتی بی پناه اينجامسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اينجاغرض رنجیدن ما بود از دنیا كه حاصل شد مكن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اينجابرای چرخش این آسیاب كهنه دلسنگبه خون خویش میغلطند خلقی بیگناه اينجانشان خانه ما را در این صحرای سر در گمبپرس از كاروان هایی كه گم كردند راه اينجااگر شادی سراغ از ما بگیرد جای حیرت نیستنشان میجوید از من تا نیاید اشتباه اينجاتو زیبایی و زیبایی در اينجا كم گناهی نیستهزاران سنگ خواهد خورد در م
به تنهایی گرفتارند مشتی بی پناه اينجامسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اينجاغرض رنجیدن ما بود از دنیا كه حاصل شد مكن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اينجابرای چرخش این آسیاب كهنه دلسنگبه خون خویش میغلطند خلقی بیگناه اينجانشان خانه ما را در این صحرای سر در گمبپرس از كاروان هایی كه گم كردند راه اينجااگر شادی سراغ از ما بگیرد جای حیرت نیستنشان میجوید از من تا نیاید اشتباه اينجاتو زیبایی و زیبایی در اينجا كم گناهی نیستهزاران سنگ خواهد خورد در م
شعر پيشواز محرم تسلیت پيشواز محرم مداحی ماه محرم , اس ام اس تسلیت محرم , شعر محرم , اشعار پيشواز ماه محرم , شعر و ترانه , اشعار محرم , نوحه پيشواز ماه محرم
نوحه پيشواز محرم
مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـدوقتش شده که بیرق و پرچم بیاوریدمــردم کتـیبه هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟باز این چه شورش است که.عالم» بیاوریدخواهید از خدا که در این شصت روز عمردر بـیـن روضــه هــا نـکـنــد کـم بـیـاوریـد
ادامه مطلب
یکی پیدا نمیشه بتونیم یکم حرف بزنیم؟! نه نمیشه. و این معنی حقارتیه که تنهایی به ارمغان میاره! بعد از کلی فکر و تردن مخ به چند تا آشنا و دوست که به تعداد انگشت های یه دست هم نیستن پیام میدی اما. جواب نمیدن. نیستنخوابنحوصله ندارنحالشون بدههر چی!!
پرستار رو الکی میکشی اينجا. کار داره باید زود بره.خواهرم و پدر و مادرم که!!
خدا هم که. حرفي نمونده بزنم باهاش.
اخر سر هم میای یه جا مثل اينجا به عبارتی گدایی میکنی! بازم.
چرا اینجوریه وضعیت؟!
برادرم(از دانشگاه انصراف میدهد، در نزاع خیابانی دو نفر را میکُشد، به ماریجوانا روی می آورد.)
مادرم نیم ساعت بعد: پسرم درو باز کن برات چایی آوردم.
من (لیوانِ حاوی آبرنگم چند روز روی کابینت بوده)
اولین حرف مادرم بعد از دو روز قهر، وقتی دارد در را به رویم می بندد چون دارم راهی دیار غربت میشوم: خدافظ.
یه روز نو که قطعا بهترینه چون بعد از دو هفته قراره مامانو ببینمدرسته که خودم یه مادرم اما هنوزم فقط تشنه ی دیدنشم هیچ کاری برام نکنه ها فقطططط باشه و ببینمش و انرژی بگیرممامانم یه خانم خونه داره که بینهایت قویهتکیه گاه همه مونهحتی مردامون که ادعای قدرت دارنخدا سایه هیچ مادر و پدری رو از سر بچه ش کم نکنه
بچه بودم
مادرم
هر وقت دلتنگ میشد
دست من رو میگرفت می رفتیم اينجا.
من آدم ها رو میدیدم
مادرم رو
بعدم میرفتم جلوی ضریح رو خانم رو میبوسیدم
و گاهی، بودن کنار این خانم رو بیشتر از پارکِ توی حیاطش و آبخوری اش و سید مهربونش دوست داشتم.
ساعت هاا سرگرم بودم اونجا.
سیده ملک خاتون»
مهرماه سه تا تولد مهم داره.
مامان و علی آقا و زهرا
تولد مامان روز غمگینی نیست؛ خوشحالم که مادرم متولد شد و مادرم شد.
و اینکه تولد زهرا رو چگونه برگزار کنم در سالی که لحظه به لحظه ش رو با من بود.
امیدوارم ایده های خوبی به ذهنم برسه.
تا که سر به روی پیکرم گذاشت، جز قلم، سری به دستِ من نبود
هیچ درد سر نداشتم، اگر: این زبانِ سرخ در دهن نبود
دستِ بیاجازهی پدر، بلند. وای از زبانِ تلخِ مادرم
کاش در زبان مادریِّ من، زن بُنِ مضارعِ زدن نبود
مادرم وطن! بگو کدام دیو، بچههات را به مرزها فروخت
مادرم وطن! بگو پدر نبود، آن که هرگز اهلِ این وطن نبود
پای حجلههای خون، برادرم، پاش را فروخت، یک عصا خرید
او بدونِ پا به جشنِ مرگ رفت، بس که هیچ پایبندِ تن نبود
توی واژهنامه جای جنگ،
فعال سازی چند آهنگ پيشواز ایرانسل در آموزش حالتهای پخش آهنگ پيشواز
چگونه چند آهنگ پيشواز ایرانسل داشته باشیم؟
سرویس آهنگ پيشواز امکان پخش در حالت چند آهنگی» را دارد. اطلاعات مربوط به این سرویس در جدول زیر آورده شده است.
ادامه مطلب
اینها را توی ماشین فرودگاه امام، توی همان کاغذ هایی که برایِ پیشنویس آماده کردن اورده بودم دارم مینویسم، کُل غربتی که در وطنم به من آمد را میخواهم بالا بیاورم، شانس آوردیم دوستِ مادرم کنجکاو شده بود که یک هفته مادرم کجا غیبش زده بود و مادرم یکبار از خرِ شیطان آمده بود پایین که بگوید پسرش فلان بیماری را دارد، آورده ایم مخش را خالی کنیم، که گفته بود، خودش که فکر میکند چهارمین نفریست که میداند، خبر ندارد من هم این ور به چند نفری گفتم که مجنون م
کد اهنگ پيشواز محمد نجم تو دنیامی
کد آهنگ پيشواز محمد نجم هیشکی نمیدونه
کد اهنگ پيشواز همراه اول محمد نجم تو دنیامی
کد اهنگ.پيشواز همراه اول محمد نجم خواب محال
کد پيشواز محمد نجم تو دنیامی
کد پيشواز همراه اول تو دنیامی از محمد نجم
کد پيشواز همراه اول محمد نجم تو تو دنیامی
کد پيشواز همراه اول محمد نجم تنهام گذاشتی
دانلود آهنگ مادرم حرفي بزن که تشنه ی لالاییم آرون افشار
aron afshar - madar
دانلود آهنگ مادر آرون افشار
مادرم حرفي بزن که تشنه ی لالاییم
من که جان میدم برایت همدم تنهاییم
من همیشه کودکم آغوش تو جای من است
من اگر خوبم دعایت پشت دنیای من است
بوسه بر دستان گرمت میزنم شاه دلم
با حضورت خانه روشن میشود ماه دلم
هر چه میخواهد دلم پیش تو پیدا میشود
این همه خوبی چجوری در دلت جا میشود
مادر همه جانو تنم شوق نفس کشیدنم
به موی تو قسم تویی تویی همه جانو تنم
&nbs
دانلود آهنگ مادرم حرفي بزن که تشنه ی لالاییم آرون افشار
aron afshar - madar
دانلود آهنگ مادر آرون افشار
مادرم حرفي بزن که تشنه ی لالاییم
من که جان میدم برایت همدم تنهاییم
من همیشه کودکم آغوش تو جای من است
من اگر خوبم دعایت پشت دنیای من است
بوسه بر دستان گرمت میزنم شاه دلم
با حضورت خانه روشن میشود ماه دلم
هر چه میخواهد دلم پیش تو پیدا میشود
این همه خوبی چجوری در دلت جا میشود
مادر همه جانو تنم شوق نفس کشیدنم
به موی تو قسم تویی تویی همه جانو تنم
&nbs
مادرم رو فرستادم چکاپ
احتمالا یه عمل جراحی پیش رو داره و یه microcalcificationهای خوش خیمی توی breast اش که باید بریم پیش جراح عمومی تا بهمون بگن چه کار کنیم بایوپسی لازم داره یا نه ؟ خیلی خیلی نگرانم و گریه امونم رو بریده خدایا خودت محافظ و مراقب مادرم باش. همه عشق و امید زندگیمه خودت از همه چیزهای بد حفظش کن و به دل لعنتی بیتاب من آرامش بده تو که سرچشمه آرامشی
[داخلی. خانهی مادرم در تهران]شرتهایم را شسته بودم. من همیشه یک تَشت شرت برای شستن دارم! رفتم تا یکی را از روی بالکن بردارم. مادرم با حالتی خندان، شوکه و سرزنشگر گفت ئــه!» منظورش این بود که چرا بدون حجاب رفتهام بیرون! در شهرکی نظامی زندگی میکنند و نگران بود که ممکن است این برهنگی»های من کار دستشان بدهد. شرت پشتبازِ توریِ فیروزهای رنگم را برداشتم.- اینو میخوای بپوشی؟؟!!! دکترا میگن آدم عفونت میکنه!+ با اینا راحتترم. مشکل
داشو جان دلم برایت تنگ است .خیلی وقت است که از پیش ما رفته ای و دیگر نیستی .نیستی که ببینی نوه هایت قد کشیدن ،ازدواج کردن، بچه دارن شدن ، هرکدام از آنها سر گرم زندگی هایشان شده اند . اما هنوز اسمت که می آید اشک چشمانِ مادرم، صورتش را خیس میکند . شاید هیچ کدام ما به انداره مادرم به یاد تو نبودیم که اگر بگویم بوده ایم دروغ گفته ام و میدانم که این را خوب میدانی که تک دخترت پناهش تو بودی . روز مادر است به صورت مادرم نگاه کردم پر از چین و چروک شده ولی ام
40 روز پیش خبر مرگ دختر عموی سی و چند سالهام را شنیدم. مرگی ناگهانی و بیخبر. همانقدر ناگوار و شوکه کننده مثل وقتی که در بچگی امتحانی را خوب میدادم و وقتی با نمرهی افتضاحش روبرو میشدم نمیدانستم چه کار کنم.امروز 40 روز از آن بُهت گذشت. بُهتی که آرام آرام یخش شکسته شد. یخی که برعکس همیشه، سرد نبود، داغ بود.زندگی این روزهایم جوری بود که پدر و مادرم را نمیدیدم. هرروز و هرساعت کنار زنعمو و عمویم بودند. روزهایی که سرکار بودم با مادرم چت میکر
کد اهنگ پيشواز مهراب همراه اول بانو
کد آهنگ پيشواز همراه اول مهراب خسته صدا
کد آهنگ پيشواز مهراب همراه اول
کد پيشواز همراه اول مهراب بانو
کد پيشواز همراه اول مهراب خسته صدا
کد آهنگ پيشواز همراه اول مهراب کاسه خون
کد پيشواز همراه اول مهراب سرباز
کد پيشواز همراه اول مهراب زیر تیغ
چهار سال پیش پس از تحقیق و جستجو یک قالیشویی خوب پیدا کردیممادرم مثل کسی که بچه اش را راهی سفر می کند قالی ها را به قالی شوینده سپرد و منتظر ماندیم که خوشگل و تر و تمیز و تپل و مپل برگردند خانه.یک ربع اول که به خانه آمدند خیلی خوب بودند اصلا از شدت تمیزی می درخشیدند مادرم مشت خود را به علامت پیروزی بالا برد و گفت از این به بعد فرش ها را می دهیم قالی شویی بشوید.همچین که خواستیم لبخند بزنیم ناگهان دیدم قالی بدبخت فقط ظاهرسازی می کند که خوب است و ب
سه ماه تابستان پشت پنجره راه پله ما گلی بود که پدر مادرم هر روز پرده آن پنجره را برای آفتاب گرفتن گل کنار می زدند و موقع شب زمانی که پنجره راه پله از پشت یعنی کوچه معلوم بود من مجبور بودم با شرایط سختی که دیده نشوم آن پنجره را ببندم.
امروز دراولین روز رسمی پائیزی با این که هوا اينجا بیست روزی هست پائیزی شده متوجه شدم آن گلدان گل مصنوعی دارد به قدری هم شبیه گل واقعی است که شناختش سخت است. دقیقا به یاد ندارم کی جای گل اصلی با مصنوعی عوض شد ولی این ن
سئو رقابتی میباشد که پایانی برای آن نمی توان در نظر داشت.
نکته مهم و مشترک این است که تمامی مدیران در تلاش هستند که محصولات و خدمات خود را به فروش برسانند. از طرفی دیگر باید نام وب سایت در صفحه جستجوی گوگل حتما باشد و در این حالت است که سئو اهمیت پیدا می کند.
هیچ راه میانبری وجود ندارد که سایت شما در نخستین صفحه سرچ گوگل قرار گیرد. درست است که می توانید با دادن آگهی به Google adwords سایت خود را به لینک های اول برسانید اما برای اینکه سایت تان برای مشتری
مادرم !
زمانی که خبر شهادتم را شنیدی ، گریه نکن.
زمان تشییع و تدفینم گریه نکن.
زمان خواندن وصیت نامه ام ، گریه نکن.
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش میکنند ، و ن ما عفت را.
وقتی جامعه ما و بی حجابی فرا گرفت ،
مادرم گریه کن که اسلام در خطر است!
(وصیت نامه شهید سعید زقاقی)
مردم شهید بابایی را به خوبی شناخته اند و اکنون باید بیشتر پیرامون شخصیت مادرم صحبت کنم تا جامعه بداند مادرم برای تعالی پدر زحمت های بسیاری را متحمل شده است. در حقیقت از دامن زن، مرد به معراج می رود. همراهی و هم فکری مادرم با پدر توانست شرایط را برای رسیدنش به سرمنزل مقصود آماده و مهیا کند. در تمام شرایط سخت و نبودن های پدر، مادرم بود که با تمام سختی های پیش رو اوضاع خانه را آرام می کرد تا بتوانیم به درس و مشق خود برسیم.
ادامه مطلب
هر کسی به ما میرسید، سعی داشت به مادرم کمک کند که بیاید روی پله برقی. حالا من، دخترش کنارش ایستادهام، مدام هم میگویم که نیازی نیست، استرس ندهید، خودشان بلدند، هولشان نکنید، شما بفرمایید بروید، اما باز هم گوش کسی بدهکار نیست. همه متخصص سوار کردن آدمها بر پله برقی شدهاند! یک پیرمرد در حالی که میگفت "نترس، نترس، بیا" آمد کنارمان و یک لحظه ترسیدم بیاید دست مادرم را بگیرد ببرد روی پله! :))) یک پیرزن هم مادرم را کنار زد و گفت "ببین، منو ببین
سلام
پسری ۲۰ ساله هستم، پدرم حدود هشت سال پیش فوت شد، روابط پدر و مادرم بسیار عالی بود، من خیلی به مادرم وابسته هستم، توقع نداشتم ازدواج مجدد بکنه ولی حدود یک سال پیش ازدواج کرد.
اون آقایی که الان جای پدرم امده اوایل گفت که روابط ما خیلی سطحی خواهد بود و من خیلی کم به مادرت سر میزنم، در کل خیلی مودب بود، ولی هر چقدر زمان میگذره کمتر من رو حساب میکنه و صحبت هایی که با من کرده بود رو فراموش کرده.
من چون نمیتونستم شرایط رو تحمل کنم به مادرم پیشن
پدر من پارسال مرد. مادرم میگه بهترین کار اینه که وانمود کنم هیچ وقت دوستش نداشتم و اون هم هیچوقت دوستم نداشته. اون وقت دیگه حالم بد نمیشه.گفتم: این کار رو میکنی؟آره.فایدهای داره؟فکر کنم آره.مادرم میگه باید وانمود کنیم اصلا نبوده، باید فکر کنم چیزهایی که ازش یادم میاد همهاش خواب و خیاله.فایدهای داره؟فکر کنم آره. گاهی مطمئن نیستم چیزی که ازش یادمه واقعیته یا خیال. تو هم باید امتحان کنی. ضرر نداره که.
بندبازان/ دیوید آلموند/ ترجمه شهلا انت
بسم الله الرحمن الرحیم
گفت : در می زنند مهمان است گفت: آیا صدای سلمان است؟این صدا، نه صدای طوفان است مزن این خانهء مسلمان است مادرم رفت پشت در، اما
گفت: آرام ما خدا داریم ما کجا کار با شما داریمو اگر روضه ای به پا داریم پدرم رفته ما عزاداریم پشت در سوخت بال و پر، اما
آسمان را به ریسمان بردند آسمان را کشان کشان بردندپیش
پست موقت:دیروز مادرم را توی بیمارستان بستری کردیم. چند روزی درد شدید داشت. کیسه صفرایش باید برداشته شود. شش ماه پیش هم یک عمل دیگر داشت و برای همین حالا عملش کمی پرریسک شده است. این روزها حال و حوصله هیچ کاری را ندارم. منتظرم تا عملش تمام شود و بعد حال من هم سر جایش برگردد. آدم خودش اگر مریض باشد راحت تر است تا اینکه مریضی مادرش را ببیند. امیدوارم زودتر به سلامت به خانه برگردد.
من و مادرم اخلاقیاتمون نقطه مقابل همه .
آهنگ هایی که من گوش میکنم مادرم دوست نداره و آهنگ وفیلمایی که اون خوشش میاد من نمیپسندم.
سلیقمون تو خرید کردن وانتخاب لباس هم تفاهم نداریم.
ولی کاملا باهم کنارمیایم و به علایق همدیگه احترام میزاریم.
اما تنها مسئله ای که باهاش به تفاهم نمیرسیم اشپزی و خیاطیه.
هرچقدر اون خیاطی و دوخت ودوز دوست داره من بیزارم
اصلا منو شکنجه کنند ولی نگن بیا خیاطی یادبگیر :)
ادامه مطلب
من مردِ مادرم
تا همین دیروز پسر بودم
و حالا مادرم
با حفظ سمت ، شدم
امروز مردِ مادرم
چون بیوه ای شبیه تصویر سینمایی یک حماسه
در غاری افسونگر به تنهایی
اسطوره ی آینده زاییدم
مردِ مادر شدم
همینقدر افسانه
و چیست این اگر این نیست؟
که به مدت معلوم مادرم درد کشیدم
آدمی دیگر زاییدم
از ظاهرم معلوم بود و حالا دو نفریم
و اولی آیا هنوز زنده است؟
چیستم این اگر مردِ مادر نیستم؟
که هرچه اولی ام بد باشد اگر بمیرد خواهم گریست
مردِ مادر شدم
همینقدر جدی ، چندش
سلام خدمت همه دوستان و همراهان
پسری بالای سی سال هستم. چند هفته پیش با معرفی یک واسطه به همراه پدر و مادرم برای آشنایی با خانواده ای به منزل شون رفتیم. بعد از جلسه اول و برگشتن از منزل شون مادرم از من درباره دخترشون پرسید و من گفتم از این خانم خوشم نمیاد.
مادرم اصرار کردند که خانواده خوب و محترمی هستند و دختر خوبیه، گفت مادرش به من گفته باید چند جلسه با من صحبت کنن، یک هفته بعد تماس گرفتن و قرار گذاشتن. قبل از رفتن به مادرم گفتم اگر میشه کنسلش ک
تو خونه ای که مادر مریضه
همه جای اون بهم می ریزهدیگه نداره تحملش رومرگ براش راه گریزهای که تمام حاصل حیدریدل حیدریبمون که نیم ِ کامل حیدریدل حیدریبسته گره دلش رو به موی توبه ابروی توحقیقتا شمایل حیدریدل حیدریتو رو خدابمون بمون مادرمبازم نمازبخون بخون مادرم::مدینه شده شبیه زندونچشای علی (ع) می باره بارونبعد شبی که در شکستهندیده کسی علی (ع) رو خندونخدا چرا حُرمت مادر شکستچون در شکستتو کوچه ها دل پیمبر شکستکوثر شکستدستای حیدر و همین که بستند
♭♯ شاه گفتا کربلا امروز میدان من است •♭♯♭♯ عید قربان من است •♭♯♭♯ کربلا رنگین از خون جوانان من است •♭♯♭♯ عید قربان من است •♭♯♭♯ مادرم زهرا(س) در این گودال مهمان من است •♭♯♭♯ عید قربان من است، •♭♯♭♯ خواهرم زینب پرستار یتیمان من است •♭♯♭♯ عید قربان من است •♭♯♭♯ زینب من پریشان و عزادار من است •♭♯♭♯ روز ایثار من است •♭♯♭♯ کشته ی بی دست عباس علمدار من است •♭♯♭♯ روز ایثار من است •♭♯♭♯ مادرم زهرا امروز غمخوار من است
سلام
من یه دختره هفده ساله هستم، از وقتی چشم هام رو باز کردم خونه پدر باباییم بیشتر میرفتم، اما هی که بزرگتر شدم کلا سردی عمه ها رو نسبت به خودم درک کردم تا اینکه یه روز یکی از عمه ها به مادرم بی دلیل حرف ناشایست زد
اون جا بود که منم دیگه نسبت به عمه هام سرد شدم، اما بازم مادرم میخواست رابطه منو با خانواده پدریم خوب کنه، حتی من تا چند هفته از ترس همین عمه خونه پدربزرگم نمیرفتم، بله شاید مسخره به نظر بیاد ولی من اون موقع چون سنم کم بود یه ترس
کد آهنگ پيشواز همراه اول و ایرانسل مهراد جم فول آلبوم با پخش
در این بخش همه کدهای آوای انتظار همراه اول و کدهای پيشواز ایرانسل خواننده پرطرفدار مهراد جم
پيشوازهای خیالت راحت ، شمال ، شیک و پیک ، گل بی گلدونپروفایل, عکس, موزیک, متن های زیبا
خب امروز رفتم مصاحبه ساعت 6/30 با پدر از شهر به سوی مرکز استان حرکت کردیم
خیلی نشستم تا نوبتم شد ورفتم داخل در مورد شرایط ازدواج پرسید که من خیلی خوب نتونستم جواب بدم و همچنین دو تا ایه از قران گفت بنویس و تحلیل کن ایم خوب نبودم ؛
ولی بقیه قسمت ها بد نبود رو به خوب بود سوال های خطرناکی می پرسید که توی دلم خالی میشد
اینکه قبول نشدی چی کار میکنی و.
کلا امروز بعد مصاحبه اصلا حالم خوب نبود امشب یکم گریه کردم از گریه های مادرم و غصه خوردن هاش هم خس
تاسوعا و عاشورای امسال را هم به روال سال قبل تنها هستم.این دو روز دلگیر غمگین را که صدای مسجد نزدیکمان خنج به دلم میزند.
سادات اما دلش به رفتن نبود و تا لحظه ی آخر دل از آماده کردن غذا برای من نمیکند.هر طور بود راضی به رفتنش کردم هرچند انقدر وابسته اش شده ام که ته دل من هم به رفتنش نبود.مادرم زن عجیبیست.نه از آن نوع اعجابی که تمام مادران دارند.عجیب بودنش خاص خودش است و من امشب توی دفترچه ام نوشتم تمام عمرم را به این زن بدهکارم.یک جایی جمله
موضوع فنی و مهندسی
Do you have any familiarity with writing about پاورپوینت با موضوع بازیابی اطلاعات از طریق جستجو?
این فایل پاورپوینت با موضوع بازیابی اطلاعات از طریق جستجو را از سایت ما بخواهید.
پکیج مقالات پاورپوینت با موضوع بازیابی اطلاعات از طریق جستجو را از ما دریافت کنید.
شما می توانید فایل پاورپوینت با موضوع بازیابی اطلاعات از طریق جستجو را به صورت امن و به آسانی از این سایت دریافت نمایید.
اگر نمی دانید پاورپوینت با موضوع بازیابی اطلاعات از طریق جستجو
تو همانی که دلم لک زده لبخندش رااو که هرگز نتوان یافت همانندش رامنم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کردغزل و عاطفه و روح هنرمندش رااز رقیبان کمین کرده عقب میماندهر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را!مثل آن خواب بعید است ببیند دیگرهر که تعریف کند خواب خوشایندش را…مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسدمادرم تاب ندارد غم فرزندش راعشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به توبه تو اصرار نکرده است فرآیندش راقلب ِ من موقع اهدا به تو ایراد نداشتمشکل از توست اگر پس زده پ
مجموعه کد آهنگ پيشواز مداحی وحید شکری برای همراه اول و ایرانسل
مجموعه کامل آوای انتظار کربلایی وحید شکری برای سرویس همراه اول و ایرانسل
کد پيشواز همراه اول وحید شکری به محض ارائه به لیست اضافه خواهد شد
اهنگ پيشواز وحید شکری همراه اول
آهنگ پيشواز وحید شکری همراه اول
کد آهنگ پيشواز همراه اول وحید شکری
کد پيشواز وحید شکری همراه اول
آوای انتظار وحید شکری
کد پيشواز همراه اول مداحی وحید شکری
کد اهنگ پيشواز وحید شکری
کد اهنگ پيشواز وحید شکری هم
در مدت زمانی کوتاه چند نفر از نزدیکان مادرم، از جمله بچهی برادرش، بچهی خواهرش و بچهی عمویش به شهادت رسیدند. همزمان من و برادرم مدام می رفتیم جبهه و میآمدیم و خال هم بهمان نمیافتاد. چندوقتی متوجه شدم مادرم یک جوری به ما نگاه میکند! تا این که یک روز ما کنار و گفت: ننه! شما کجای جبهه هستین که طوریتون نمیشه؟ نکنه شما جبهه نمی رین. نکنه میرین یک جای دیگه، بعد برمیگردین می گین ما جبهه بودیم؟ اگه اینطوریه حداقل به من بگید» دیدم خیلی د
یه روزی اينجا خیلی مینویسمیه روزی همه چیزم ممیشه اينجایه روزیم ادرس اينجارو به فرهاد میدم و میگم از اول تا اخرشو بخون مادرمبخون و روزای سختی که تو حلقومم گیر کرده بود رو ببینخوشحالم که تو و باباتو دارممتاسفم که مادر قوی نیستمکاش بقیه از حال گرفته ی دلم با خبر بودنچس ناله نمیکنم اما داغونم خیلی خیلی خستم
متن نوشته های مناسب ایام محرم
اس ام اس پيشواز ماه محرم
شال و لباس مشکی ما را بیاورید
حیّ علیَ العـزا که محرّم رسیده است
پيشواز محرم
سـلام آقای من!
من جزو آدم بدای روزگارم
همه ی عمرم جاده خاکی بوده و خطا
بـدم ،بد اما.
میخـوام به عـشق شما
از اول محرم، از نـو شروع کنم
ارباب قبولم کن
پيشواز محرم جدید
اهل عالم، دارد از ره ماه ماتم میرسد
هیئتیها، یا علی؛ دارد محرّم میرسد
پیام های پيشواز محرم
محرم نزدیک است
خدایا
آرزوی کربلا
چند شب پیش تا خود صبح کابوس دیدم حالم بد بود صبحش . ساعت 12 ظهر بابام زنگ زد گفتم سلام خوبی ؟؟؟
گفت نه .
گفتم چی شده ؟؟؟ و همه چیزو برام گفت و دیگه نتونست حرف بزنه گریش گرفت قطع کرد .
زنگ زدم مادرم کامل برام گفت . خودم و مادرم پشت گوشی زار زار گریه کردیم . بعد از قطع کردن من 1 روز تمام اشک ریختم برای داداشم .
نمیتونم بگم چی شده ولی دوستای عزیزم ازتون میخوام برای برادر 2 دعا کنید و انرژی مثبت بفرستید .
من آدمی نیستم که اعتقادات مذهبی داشته باشم ولی به
مادرم شاغل است. نه شاغل عادی. از آن ن قدرتمندی که روزانه هزاران کار انجام میدهند و همزمان در مدرسه تدریس می کنند، کارآفرینی می کنند، به کلاس بورس می روند و شنا یاد میگیرند. زنی که دو کلمه با هرکس حرف بزند با ذهنش برنامه ای میچیند که به نفع دو طرف باشد و با کاریزمای درونیش او را متقاعد می کند که واقعا به نفع هردو است.
در کل از آن مادرهایی است که دوست داری وقتی بزرگ شدی مثلشان باشی، از آن همکارها یا مدیرانی که میخواهی باهاشون کار کنی ولی دوست ن
دوستان رفتهاند. یارم در دوردستان به خواب رفتهاست.و بیرون انبوهِ تاریکی است.کلماتی را با خود زمزمه میکنمکه سفیدیشان از چراغ است،و در میانهی خواب و بیداریمادرم را به خاطر میآورم. یک خاطرهی پاییزی.درست مثل سرما، انگار واقعا خبر داشتهاماز هرچه حالا مادرم مشغولِ آن است.در خانه است، در اتاقاش.بخاری کودکیامکه اسب چوبی اسباب بازیام با من به سمتاش یورتمه میرفت،بخاری کودکیامکه دیگر مدتهاست روشن نمیشود،و مادرم را گ
چندروز پیش بود که پاییز امد. از روز اول سرما خوردم. البته انقدرها هم سرد نبود ولى خانه ى من یک زیرزمین است و سردتر از بقیه ى خانه هاست. خانه ى من تفاوتى با زندان ندارد. من در طول روز نور افتاب را حس نمیکنم و صداى هیچ پرنده اى را نمیشنوم. یکبار دامادمان گفت که خانه ات مناسب خودکشى ست. دامادمان بسیار قدبلند و تو دل برو و اردیبهشتى ست! مادرم او را پرستش میکند. البته که خداى مادرم، برادرم است ولى دامادمان هم پیغمبر همان خداست! و هرچه باشد دختر تحصیل ک
باید بگم میترسم . قدم هایی که دارم بر میدارم تهش میتونه به نوک کوه منجر بشه و حتی هر قدم اشتباهی میتونه باعث سقوط من بشه و حالا شاید پر استرس تر از دیروزم . میترسم , چون خیلیا تو کارم نه آوردن . خیلیا و من چاره ای ندارم دختر. دارم برنام میچینم و بیست و چهار ساعت شبانه روز رو تجسم میکنم . به شدت دلم درد میگیره به خاطر پدرم و البته مادرم .خدایا میشه ایندفعه همه جوره کمکم کنی؟ من همه ی خودمو میسپرم دستت همه چیز رو کنترل کن . همه چیز رو خوب تغییر بده . خدا
این روزها حساس تر شده ام،احساساتم با یک تلنگر کوچک فوران میکند در سکانس های حساس فیلم یا لحظات حساسِ کارکترهای داستان کتاب ها بغض میکنم!
امروز وقتی داشتم هم نامِ جامپا لیری را میخواندم،آن لحظه که آشیما خبرِ سکته کردن و ازکار افتادنِ مشاعر مادربزرگ را در فرسنگ ها دورتر از خانه میشنود،همان لحظه ای که آخرین دیدارش را مرور میکند، وقتی دمِ رفتن خم میشود و خاکِ پای مادربزرگ را به سر میمالد،درست همان لحظه که آشیما با بغض از دیدا خداحافظی میکند،د
صفحه ها را پاره نکردم، اینهارا کی باید فرصت کنم که تایپ کنم و بچسبانم سر درِ یک گورستان دره ای که چهار آشنا و دو سه غریبه ای که خبر داشتند در پیِ گم شدنِ گورم رفته بودم یکذره این وسط ها دلشان خوش شود که محمد سالم است، محمد تا کرده، برگشته، این که سوغاتی بخواهند اما کمی میترساندم، من و مادرم کلهم پنج دقیقه وقت داشتیم تا پایِ ایفل برویم، آنهم تا وقتی ماشینِ نِکِر بعدِ کلی اصرار رفت دور بزند خیابان را که چون توقف یک لحظه هم ممنوع بود. بر که داشتی
با اینکه سالیان سال است موتورهای جستجو کارشان را شورع کرده اند، اما هنوز هم کاربردشان تغییری نکرده و در حالت کلی به همان شیوه سابق کارشان را انجام می دهند.
اينجا مطلبی خواندم که ۱۶ سال پیش نوشته شده و توضیحی در مورد نحوه کارکرد موتورهای جستجو داده، به نظرم آنقدر واضح، مختصر و به روز آمد که فکر کردم همین یکی دو ماه پیش نوشته شده.
هنوز هم موتور های جستجو با گرفتن یک کلمه یا عبارت کلیدی کارشان را شروع می کنند، در کسری از ثانیه هزاران نتیجه مرتب
یکی از دوستان قدیمم وضع زندگی خوبی نداره دقیقا هم توی کوچه ماست خونشون چند سال پیش کتابای کنکورم رو برد سال بعدش بهش پیام دادم حالش رو بپرسم خیلی بد جواب داد توی خیابونم ما رو می دید اصلا توجهی نمیکرد جوری شد که من فکر کردم اینطوری راحت تره تا اینکه امسال مامانم رفته خونشون گفته به زهرا بگو بیاد پیشم بیاد خونمون من از صبح تا شب تنهام تا اینکه و کلی از مشکلاتش برای مادرم گفته مادرم هم سریع به من انتقال داد داشتم فکر میکردم باید برم خونشون یانه
سلام دوستان
میخوام در مورد یه سری مسائل نظر خانم ها رو بدونم؛
اگه مردی تو خونه ظرف بشوره و بعضی اوقات غذا درست کنه، زشته؟؛ من الان حدود هفده سالمه, میخواستم این عادت رو داشته باشم یا نه؟
چون مادرم معمولا خیلی زحمت میکشه برای غذا درست کردن و من خودم گاهی اوقات ظرف میشورم و بعضی اوقات کتلت درست میکنم تو خونه و بقیه غذا ها رو هم دارم یاد میگیرم!
آیا این کار زشته برای یک مرد؟، من منطقم بهم اجازه نمیده که همیشه مادرم این کارها رو انجام بده چون اون
ما که مدرسه میرفتیم برخی از همکلاسی هامون هر مطلبی که احتیاج داشتن میرفتن کافی نت نزدیک مدرسه یه آقایی بود بهش میگفتن مثلا 200 تومن تحقیق میخام! البته این کارشون نه اون موقع برام قابل هضم بود نه الان؛ با خودم میگفتم آدم خودش جستجو کنه تو سایتا نه اینکه کس دیگه براش جستجو کنه. هرچند که معلما کلا مخالف اینترنت بودن نمیدونم چرا!!! مثلا یه بچه دبستانی از کجا میدونه که ارتفاع دماوند تو کدوم کتاب نوشته شده؛ خب معلومه که اینترنت خیلی راحت تر و بهتر ب
سئو برگرفته از عبارت Search Engine Optimization است که کلمات معادلی چون SEO یا بهینه سازی موتور جستجو دارد که همگی آنها به یک معنی می باشند و می توان آن را بصورت زیر تعریف نمود:سئو (SEO) یا بهینه سازی برای موتورهای جستجو، به منظور بهبود عملکرد سایت شما براساس استاندارهای موتورهای جستجو و جذب بازدیدکنندگان بیشتر از این طریق انجام میگیرد.
منابع: ویکی پدیا - سایت سئو فاکس
آشغالِ بی ارزش فکر کرده کیه. چون خواستم از اطلاعاتش استفاده کنم، فکر کرده دلم تنگ شده و اینا بهونس. حقیقت این بود که برای مادرم ازش راهنمایی گرفتم چون هیچ راهنمایی نداشت. از مادرم اجازه و م هم گرفتم که از این نکبت بپرسم کار درستیه؟ مادرم بنده خدا با آدمای متمدن با فرهنگ و با سواد گشته. چه می دونست او یه تحصیل کرده ی بی سواده.چقدر من ساااادم! روزی که بهش گفتم: "تا ماهِ سوم آشناییمون که دیدمت، به همه گفتم دوستِ معمولیمه"، گفت: "ولی از روزِ اول
سالها پیش، جایی که جز نبود توپ دو لایه و دروازه، دغدغهای دیگر در زندگیام نبود، پسر های به سن و سال الآنم را میدیدم که خانواده بهشان گیر میداد تا آن ها ازدواج کنند و دعوا و داد و بیداد و اینها. آن زمان هیچ درکی از این قضیه نداشتم، اصلن حتا لحظه ای به آن واکنش ها فکر نمیکردم! که مثلن چرا خانواده میخواهد به زور برای پسرش زن بگیرد؟ یا چرا پسر نمیخواهد زن داشته باشد؟ به هر ترتیب، زمان است دیگر، یک آن به خود آمدم و انگار نوبت من باشد!
د
سلام
من مدتها بود که از پدرم ناراحت بودم.
پدری که وقتی دو سالم بود به انتخاب خودش و کاملا داوطلبانه به جبهه رفت و شهید شد.
همیشه ناراحت بودم که چطور تونست ما سه تا بچه را با مادرم تنها بذاره و بره.
دیگه هیچکس نبود که بره شهید بشه؟؟؟؟؟ چرا در قبال خانوادش، در قبال من که من فقط دوسالم بود و نیاز با حامی داشتم احساس مسیولیت نکرد و هزاران سوال دیگه.
سالها این افکار مرا ناراحت می کرد، تا اینکه این چند روز بالاخره تصمیم گرفتم که ببخشمش.
از دست مادر
کد آهنگ پيشواز همراه اول شهاب مظفری ستایش
برای طرفداران سریال ستایش 3 کد آوای انتظار همراه اول آهنگ پایانی و میانی این سریال را آماده کرده ایم این موزیک با صدای شهاب مظفری است
پا گذاشتم رو قلبم که له شم ما کوچکا خدامون بزرگه
ادامه مطلب
سلام
من تازه ازدواج کردم، پدر و مادرم جدا شدن و مادرم مجبور به کار کردن بود و تو سختی بودم، مادرم همیشه به دور از لطافت و نگی، سخت تو خونه و بیرون کار کرده، منم کمکش کردم و فقط و فقط تلاش کردم تا دانشگاه دولتی درس بخونم، یه برادر کوچیک داشتم و کلا با فامیل هم سالی یک بار رابطه داشتم.
خلاصه کنم.؛
از نظر ظاهری خوبم اما به شدت مردونه ام. اصلا عشوه و ناز کردن بلد نیستم. اصلا نمیدونم چیکار کنم یه کم نه تر بشم. خیلی سرچ میکنم خیلی مطلب میخونم اما
موهایم را شانه میکردم. باد خنکی از پنجرهی اتاق مادرم میآمد و نظم شانه کردنم را بهم میریخت. شانهشدهشان را به مادرم نشان دادم. لباس دیگری در ماشین لباسشویی چپاند و گفت مثل فرشتهها شدهام. یا یک پری دریایی.
و به این فکر افتادم که شاید واقعا در زندگی قبلیام یک پری دریایی بودهام که یک خروار موی آبی دارد. شاید به همین خاطر است که اصرار میکنم رنگ موی آبی از مشکی بیشتر به من میآید.
موهایم را هر روز با چنگالی که یکی از شما توی اقیانو
پاورپوینت جستجوی بی دردسر در موتورهای جستجو فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: pptxتعداد صفحات: 22حجم فایل: 1782 کیلوبایت قیمت: 3800 تومانتوضیحات:پاورپوینت جستجوی بی دردسر در موتورهای جستجو، در حجم 22 اسلاید همراه با تصاویر.این فایل شامل آموزش روش جستجو در انواع موتورهای جستجو به همراه آموزش ترفندها، قابل ارائه در تمامی سطوح تحصیلی می باشد.فهرست مطالب:چگونه فایلهای خود را در موتورهای جستجو بیابیم؟یک راه بهتر!انتخاب نوع فایل اعصاب راحت
پسرعمه ی مادرم چند روز قبل بر اثر کنسر ریه فوت شد درحالی که قبل از مرگش گفته بود من توی زندگیم فقط دوتا آرزو داشتم که به هیچکدومش نرسیدم.یکی دیدن دخترم توی لباس سفید عروسی و یکی هم دیدنش توی مطبش به عنوان پزشک.
دخترش توی یک شهرستان دور طرح میگذرونه و این چندماه سر بیماری پدرش داغون شد.مجبور بود هر هفته مرخصی بگیره و پروازی بیاد و بره و نهایتا این اواخر علیه اش جلسه تشکیل دادن که تو طبابت رو به مسخره گرفتی و هر روز مرخصی هستی.دخترک وسط جلسه گریه
عروس را که آوردند صدای شادی مردم به هوا رفت. روی سر عروس تور قرمز بود. چند تا از زن ها، عروس را در میان مردم گرداندند. برادرم و خودم مرتب آسمان را نگاه می کردیم و دعا می کردیم [تا بمباران نشود]. همه چیز با خیر و خوشی تمام شد.
چند روز از عروسی گذشته بود. برادرم را دیدم که ساک می بندد. با تعجب پرسیدم: به خیر، کجا می روی؟»
خندید و گفت: همان جا که باید بروم».
مادرم کنارمان آمد و گفت: ابراهیم، برایت زن گرفتیم که کمتر از ما دور شوی».
ابراهیم سرش را بلند
یکی از چیزایی که خیلی آزارم میده و هنوز نتونستم درستش کنم، روایت "من گونه" نوشته هامه.
یعنی نمیدونم فقط مختص نوشته هاست ، ولی چون نسبت به نوشته ها ارزیابی بیشتری دارم،میتونم اینو بگم.
"من" تو نوشته هام خیلی بارزه. درحالیکه موقع ویرایش جملات،با حذفش هیچ اتفاقی نمیفته. نه صرفا لفظ من ، که نوع روایت از زاویه دید اول شخص.
مشاور میگفت شخصیت "خود محورِ خودکم بین" دارم.
بخش خودکم بین به دلیل قدرت بیش از اندازه و استبداد مادر تو وجودم شکل گرفته و بخش خو
کد آهنگ پيشواز همراه اول مهدی رسولی (مداحی ترکی و فارسی) با پخش آنلاین
آوای انتظار همراه اول مهدی رسولی فول آلبوم با پخش آنلاین
Code Pishvaz Hamrahe Aval Mehdi Rasooli » Full
Album
کد پيشواز تمام نوحه های مهدی رسولی برای همراه اول
ادامه مطلب
امشب به خودم عطر زدم به جای سیگار كشیدن چای لیوانی نوشیدم با كیك خانگی كه عصر پختم چند حبه انگور خوردم با دوستی حرف زدم میلادش را شادباش گفتم .تنها بودم دست به سینه نشستم و منتظر مرگ ماندم مثل هر روز اما مرگ نیامد شاید فردا بیاید حرفي نیست چون نگفته كی میاد شاید فردا بیاید نیامدن امروزش بدقولی نیست چون نگفته كی میاید فقط باید بهش بگویم روزی كه آمدم ،دوست دارم بروم همین كه اينجا نمی خواهم بمانم خوب است این خانه پرش رفته كمش مانده "كار ن
صفحه نتایج موتورهای جستجو که به اختصار به آن SERP نیز می گویند همیشه در حال تکامل و بهبود تجربه کاربری است.
این صفحه در طول سال ها تغییرات زیادی داشته است. اگرچه بیشتر موتورهای جستجوی شناخته شده تفاوت هایی در طرح کاربری دارند اما هدف همه آن ها ارائه محتوای ارزشمند بر اساس نیت کاربر است.
جستجوی جهانی چیزی است که گوگل در مورد گنجاندن ماژول های متعدد محتوا در داخل نتایج جستجو توضیح می دهد.
ادامه مطلب
دنیا:ده روز همینطور گذشت و من و مرال و مادرم سی سال پیر شدیمدانشگاهم عقب افتاد و همه چی بل کل خراب شده بود روی سرمبه همین چیزا فکر میکردم که صدای زنگ در و دعوا اومدبلند شدم و هراسون بدو بدو رفتم پایینطلبکارای بابام داشتن با مادرم سر خونه دعوا میکردن و مارال سعی میکرد ارومشون کنهمرد با صدای خش دار و بلندی داد زد-تا فردا وقت دارید یه جایی برای موندن پیدا کنید و همین وگرنه جاتون داخل کوچه هستو با بادیگارداش رفتمادرم دم در نشست و اروم اشک ریختمرا
دنیا:ده روز همینطور گذشت و من و مرال و مادرم سی سال پیر شدیمدانشگاهم عقب افتاد و همه چی بل کل خراب شده بود روی سرمبه همین چیزا فکر میکردم که صدای زنگ در و دعوا اومدبلند شدم و هراسون بدو بدو رفتم پایینطلبکارای بابام داشتن با مادرم سر خونه دعوا میکردن و مارال سعی میکرد ارومشون کنهمرد با صدای خش دار و بلندی داد زد-تا فردا وقت دارید یه جایی برای موندن پیدا کنید و همین وگرنه جاتون داخل کوچه هستو با بادیگارداش رفتمادرم دم در نشست و اروم اشک ریختمرا
بسم رب الحسین علیه السلام
تا الان چندین پست نوشتم با حال و هوای حـــــسین (ع)
ولی منتشر نمیکنم.چرا؟؟؟
چون از حرف و حرف و حرف خسته شدم
واقعا دیگه حرفي برای گفتن اينجا ندارم.
نه که حرفي نداشته باشما نه حرف هام بدرد بخور نیست
#مرگ تدریجی یک وبلاگ
ولی دلم برای اينجا و آدماش تنگ شده بود گفتم یه سلامی عرض کنم :)
خودت را اذیت کردهای. من نمیتوانم از زندان این "طرز فکر کردن"هام آزاد شوم. بیماری به سرعت مشغول ویران کردن تن و روان منست. حالا تنم شاید یک سی چهل سالی زمان ببرد که بهتر میشود اگر نبرد. مامان میگوید اینهمه آدم مثل تو میرن خوابگاه، همه درماتیت نمیدونم چی میگیرن؟ اینقدر بیماریهای روانتو تنی نکن.» اولین بار است که حس میکنم یک چیزیش میشود. ایستاده بالای سرم و فریاد میکشد. من خودم فریادش میشوم، فرود میآیم روی سر خودم، دیوان
مادرم خیلی گربه ها رو دوست داشت.خودم هم از کودکی یادمه گاهی به علت رسیدگی مادرم ، گربه ها بچه هاشونو به دندون می کشیدن و میاوردن خونمون
البته هیچوقت اجازه وارد شدن به محیط زندگی پیدا نمی کردن
در محدوده حیاط کوچک خونه آب و خرده غذایی که براشون میزاشتیمو میخوردن و می رفتن
گاهی هم حیاط خونه عرصه ی بازی بچه گربه ها میشد اونایی که بازی بچه گربه ها با کلاف کاموا یا توپ رو دیدن میدونن از چی صحبت می کنم
لحظات تماشایی که از دیدنش خسته نمیشی تا اونجا که
خاطره ای در باره شهید حاج محمد طاهری»
کوچک بودم، حدود چهار ساله یا کمی کمتر. داخل خانه مان سرگرم بازی بودم که زنگ در حیاط به صدا در آمد. د.یدم و در را باز کردم. مردی مهربان با لبخندی بر لب، پشت در ایستاده بود. فورا جلو آمد مرا بغل کرد و بوسید. با تعجب و خیره خیره، قد و قیافه اش را وارسی کردم. خیلی آشنا بود، اما من نشناختمش. گویا خودش هم فهمیده بود که نگاه من، نگاه استفهام آمیزی است . لذا لبخندی زد و پرسید: مادرت خانه است؟
گفتم: بله
گفت: بگو بیاد د
خاطره ای در باره شهید حاج محمد طاهری»
کوچک بودم، حدود چهار ساله یا کمی کمتر. داخل خانه مان سرگرم بازی بودم که زنگ در حیاط به صدا در آمد. د.یدم و در را باز کردم. مردی مهربان با لبخندی بر لب، پشت در ایستاده بود. فورا جلو آمد مرا بغل کرد و بوسید. با تعجب و خیره خیره، قد و قیافه اش را وارسی کردم. خیلی آشنا بود، اما من نشناختمش. گویا خودش هم فهمیده بود که نگاه من، نگاه استفهام آمیزی است . لذا لبخندی زد و پرسید: مادرت خانه است؟
گفتم: بله
گفت: بگو بیاد د
محرم نزدیکه و ما در این بخش برای پيشواز محرم ۹۸ و متن محرم داره میاد و عکس نوشته پروفایل محرم نزدیکه و پيشواز از این ماه عزای سالار شهیدان و ارباب دل شیعیان ،مطالب جدید را در قالب متن های جدید و عکس نوشته های احساسی و عاشقانه به امام حسین ع و حضرت عباس ع گردآوری کردیم. پیشاپیش عزای سرور و سالار شهیدان را به همه عاشقان اهل بیت و فرزندان حضرت ع تسلیت عرض می کنیم و التماس مطالب جذاب
کمکم بهتر میشود. اوضاع زندگی را میگویم. حالا مثل یک آدم بالغ بعد از دو ساعت و نیم پیادهروی و خرید کردن زیر آفتاب 12 ظهر، وقتی که به خانه برمیگردم به جای اینکه روی تخت ولو شوم و اینستا را چک کنم، پیشبند میبندم و مشغول پختن نهار میشوم. فاصلهی خانه تا سر خیابان زیاد است و هنوز به این مسافت عادت نکردهام. امروز متوجه شدم که خانهی مادرم از لحاظ دسترسی به مغازههای مختلف، یکی دو قدم از خانهی پدرم جلوتر است.
هفتهی پیش غمگین بودم. حسی
سالها توی وبلاگم نوشتم که دوست دارم تنها زندگی کنم و از زندگی با خانواده خسته شدهام و دلم میخواهد مستقل باشم. اما حالا بزرگترین و مهمترین دلیل من برای تنها زندگی کردن سکوت» است. انگار سالها در پی این آرامش بودم و خودم خبر نداشتم. هر بار که مادرم و همسرش میآیند صدای حرف زدن، صدای شستن ظرفها، زنگ گوشی و صدای شیر آب مرا تا مرز دیوانگی میبرد. دیروز در حال استراحت بودم که سر و صدای ظرفها تمامی نداشت. هرچقدر صبر کردم بیفایده بود. س
غزلی تازه:
مرا شکسته اگر روزگار، حرفي نیست.جهان به تو بکند افتخار حرفي نیست.
نوشته بود چه اندازه ساده بود این عشقشبیه عشق معما بیار. حرفي نیست!
نه این که از سر لج ساکتم، نه، باور کنبدون تو شده دل بی قرار، حرفي نیست
تناقضی شده بین من و غم و شادیبه خنده ام شده غم استتار، حرفي نیست
خدانکرده نخواهی که مثل من باشیز حال من بکنی گر فرار، حرفي نیست
برای ثانیه ای جای قلب من باشی.به حال من نشدی گر دچار، حرفي نیست.
#حمید_رفائی @hamidrefaeipoem
چشمانم را میبندم و خاطرات کودکی را به یاد می آورم. مادر روزهای زیادی را برای انجام کارهای اداری، از این اداره به آن اداره می رفت و من به دنبالش. قدم های کوچکم نمی توانستند با قدمهای بلند او هم پا شوند و راه رفتنم بیشتر به دویدن شباهت داشتند. خسته میشدم و مادرم برای سرگرم کردنم سنگفرش خیابان را اسبابِ بازی من میکرد: بیا یه بازی کنیم با همدیگه، بازیش این شکلیه که باید مواظب باشی که پات نره روی خطهای بین سنگ ها»
خاطرات دیگری هم به یاد می آورم. آن
این را از مادرم بپرس. او بهتر می داند. حتما به خاطر دارد وقتی هر شب رخت ها را توی حیاط پهن می کرد، من صدای گریه اش را می شنیدم و سخت در آغوشش می گرفتم. آن وقت اشک هایش شدت می گرفت و کودکی ام خیس می شد. بعد درش می آوردم و میچلاندمش و آرام بین لباس ها روی بند رخت پهنش می کردم و آرزو میکردم زودتر خشک شود.
آغوش؟
این را از باد بپرس. او خوب یادش است که یک صبح، دور باغ های شهر را از زمین تا خدا حصار کشیدند.
آخر، شب قبل بی محابا وزیده بود و دل چند شکوفه را لر
سئو و کاربرد آن: به فرآیند افزایش کیفیت و کمیت بازدید کنندگان یک وب سایت از طریق موتورهای جستجو گفته می شود. همه موتور های جستجوی معتبر برای نشان دادن نتایج جستجو در اولین صفحات خود قوانینی ایجاد کرده اند تا کاربران به بهترین و مرتبط ترین نتیجه ممکن دسترسی داشته باشد. به این قوانین الگوریتم های جستجو می گویند و سئو فرآیند افزایش رتبه در موتورهای جستجو با استفاده از این قوانین می باشد.
ادامه مطلب
سایتها و لینکهای مختلف را باز میکنم و میبندم. از ساعتهایی که خوشم میآید شات میگیرم تا با مادرم انتخاب کنیم. حواسم هست که از دویست هزار تومان بیشتر نشود و به این فکر میکنم که هنوز دلم ساعت خاکستری رنگ کت را میخواهد. به اینکه هنوز تصویر ساعتی که پشت شیشه دیدم و حلقههای شفاف آبی داشت را دوست دارم.اوضاع طوری شده که بهجای "پرطرفدار ترین" باید فیلتر "ارزان ترین" انتخاب کنیم و بهجای چیزی که دوست داریم، دنبال مشابهش باشیم.
این وضع م
من از آن دسته آدم های بیچاره ای هستم که پدر و مادرم مثل این والدین توی فیلما، روز اول مدرسه کلی نصیحتم نمی کنن. همیشه آرزو داشتم اینکار را بکنند. ولی چون مادرم خودش مدرسه می رود، و پدرم اداره،از کلاس اول تا امسال هیچکس را نداشتم که چین اول مدرسه بیاید. خودم بودم و هلن.
ولی هلن.آخ نگویم برایتان. لیستی از نصایح هلنیانه را برایم ضبط و ثبت کرده که چه کار بکنم هر سال.(با دست به پیشانی ام می کوبم)
پس بگذارید شما را در این نصایح شریک کنم:
1)کیفتان را یکجو
توضیح پیرامون برنامه نویسی ، سورس ، پروژه
آیا قصد خرید فایل برنامه ایی بنويسيد که با خطوط و رنگ های مختلف جلوه ویژه جدید رسم می کند را دارید؟ روی لینک خرید کلیک نمایید.
خرید برنامه ایی بنويسيد که با خطوط و رنگ های مختلف جلوه ویژه جدید رسم می کند با ارزان ترین قیمت و درگاه پرداخت معتبر در سایت ما.
نگران پیدا کردن مطلب درمورد برنامه ایی بنويسيد که با خطوط و رنگ های مختلف جلوه ویژه جدید رسم می کند نباشید. کافیست روی خرید کلیک کنید.
The search robot on our
من متولد اصفهانم، به غیر از یکبار آن هم در سالهای دور، به شهرهای جنوبی ایران سفر نکرده ام، ولی باور عمیقی از درون به من این احساس را میدهد که ریشه ام در جنوب ایران است. مادرم روزهای کودکی و نوجوانی اش را در آبادان گذرانده است و خود را خوزستانی میداند، و از کودکی، مدام به ما گوشزد کرده است که شما اصفهانی نیستید! برای همین من کمتر خودم را اصفهانی میدانم و دلم برای مردم جنوب، شهرهای جنوب و شهرهای جنگ زده خوزستان میتپد و دلم بدجوری آنجاست!
من عاشق
گوگل بیش از ۸۰ درصد از سایت های هک شده را از نتایج جستجو حذف کرده است
گوگل جزئیات جدیدی در مورد مبارزه با هرمه منتشر کرده است که نشان می دهد بیش از ۸۰ درصد سایت های هک شده از نتایج جستجو حذف شده اند.
این غول جستجو قصد دارد ، با تلاش و تمرکز بر روی سیستم های مدیریت محتوا بر علیه کسانی که در فروم ها و یا بخش نظرات سایتها اسپم ارسال
میکنند و یا پیامهای تبلیغاتزیادی میفرستند مبارزه کند.
از زبان گوگل : ” سال گذشته ما تلاش زیادی را برای کاهش تاثیر
به نظرم بلاگفا دوباره داره جون میگیره یا شاید من یه مدت زیاد نبودم اينجا به نظر خاک خورده میومد.خوشحالم که اینطور نیستو جالبتر اینکه یکسری از وبلاگ ها رو بوکمارک کردم که در زمان مناسب بخونمراستی دلم برای بیمارستان و مریض و آنژیوکت بسیار تنگ شده و دلتنگ بوی مزخرف و گه الکلمدایی مادرم هم اومده بود میگفت سال دیگه میای بیمارستانخواستم بگم مومن من سه ساله بیمارستانمموقت شاید
شاید واقعا کل خواسته من از زندگی همین باش که سرم را روی پای پدربزرگی که شبیه سیروس گرجستانی در شهریار است بگذارم و بگویم دوست دارم روز زمستانی به خانه بیایم، ماکارونی بخورم و مادرم مرا بغل کند و بعد زار بزنم تا بیدار شوم که در واقعیت میشود بمیرم. اما الان اخر تابستان است و هوا همچنان مثل جهنم گرم است، ماکارونی نداریم و دوست داشتم میرفتم و هیچوقت دیگر مادرم را نمیدیدم و هنوز زندهام.
شاید طبق معمول دچار خطای محاسباتی شده باشم و برگشتن به جای
دو شب پیش، قبل از خواب، مثل طفلی که تنها مونده و میبینه خبری از شیرینکاریها و دستبهسرهای اطرافیانش نیست، نمیدونه چی میخواد، چهشه و چهجوری باید حرفش رو بیان کنه، شروع به هقهق کردم. اون لحظه فقط به یاد مادرم افتادم، با اینکه میدونستم دارم میام پیشش. تو مسیر، عین چندساعت رو با چشمهای باز و خشک، اشک ریختم و تمام خاطراتم از کودکی مرور شد. تصمیم داشتم همهاش رو اینجا بنویسم اما تا چشمم به مادرم افتاد، همهاش، هیچی شد.
یادم بم
من ده ساله بودم و اولین روزهای تابستان بود.مهدی و مادرش آماده بودند خانه ی ما تا با مادرم بروند؛مجلس ختم پسرنوجوانی که توی دریاچه غرق شده بود.مهدی ماند خانه ی ما و مادرم و مادرش راه افتادند.مهدی فامیل نزدیک بود و شش سال از من بزرگتر.خوب یادم مانده که بعد از ظهر بود و من تکیه داده بودم به یکی از آن پشتی های سبزرنگ و داشتم تلوزیون نگاه می کردم.مهدی آمد کنارم نشست.گفت چی تماشا می کنی؟من هم با شوق و ذوقی بچگانه داشتم برای او از سریال تعریف می کردم و
باید ظرفها را میشستم و خانه را جارو میکشیدم. اگر قرار بود تنها باشم این کارها را نمیکردم. یعنی خودم را سانسور میکنم؟ یا به چیزی تظاهر میکنم؟ شاید هم برای دیگران فداکاری میکنم؟
تمرکز نداشتم و نمیتوانستم هیچ کاری انجام دهم. پروردگارا! این همه سر و صدا؟! خانهی پدرم که آرامتر بود! 2تا آدم وسواسی خوردهاند به هم و تصور کنید که زندگی در کنار آنها چه قدر سخت است! مادرم مدارک پزشکی پدرش را پیدا نمیکرد و این قضیه و به هم ریخته بودن خ
1. جستجوی بد
موتورهای جستجوی بیش از حد معروف، قابلیت استفاده را کاهش می دهند، زیرا آنها قادر به ادای تروجان، چندین نوع، خطاها و سایر انواع شرایط پرس و جو نیستند. چنین موتورهای جستجو برای کاربران سالمند دشوار است، اما آنها به همه آسیب می رسانند.
یک مشکل مرتبط این است که موتورهای جستجوگر اولویت بندی نتایج را صرفا بر اساس چه تعداد پرس و جو در آنها، و نه در مورد اهمیت هر سند. خیلی بهتر است اگر موتور جستجوی شما "بهترین ها" را در بالای لی
دانلود آهنگ سینا حجازی مه خراب + متن و کیفیت عالی
دانلود کنید و گوش دهید به ترانه جدید سینا حجازی بنام مه خراب از جاز موزیک
Exclusive Song: Sina Hejazi – Mahe Kharab With Text And Direct Links In jazzMusic
متن آهنگ سینا حجازی مه خراب
دیدی که چی شد آخرش عشقم پریده از سرش
چشمون سیاه بار دیگه رفت با یه دلدار دیگه
قسم به جون مادرم شد دیگه بار آخرم
دل ندمو دل نگیرم دیگه یار خوشگل نگیرم
به نام من بوده به کام دیگرون رفته مه خراب اون
روزا همش گیجم آخه شبا میاد پیشم میاد به خواب من
قسم به ج
پریشب یه خواب دیدم. می دونید چند روز پیش تو گروه مجازی فامیلی، که از بعد از این ماجرا ها روابط خیلی کمرنگ شده توش و سعی می کنم فقط جهت انجام صله رحم توش باشم و گاهی پیامی بدم ، یکی از دختر خاله ها پستی گذاشت از آیت الله بهجت در مورد رضایت والدین و اینکه اگر رضایت والدین رو نداشته باشیم به جایی نمی رسیم. با توجه به جو گروه انگار پیام رو خطاب به من داده بود. والدین من هم که قهرند هنوز.
پریشب خواب دیدم که وارد مجلسی شدم. انگار مجلس ختمی، عزایی . ، ب
تنهای تنها نشستم گوشه ی یکی از اتاقهای خونه ی مادرم
هیچکس نیست.
مامان بابا چن روزی میشه که عازم سفر حج شدن.
من روزها میام اينجا یه دستی روی خونه میکشم و به گلها آب میدم و راه به راه چای درست میکنم و میگذارم جلوی هرکی اومد اينجا تا حس غربت نبودن بابا مامان رو کمتر حس کنن.
چهل روز ،خیلی زیاده ،خیلییی
ولی به هرحال باید تحمل کرد
ان شاء الله که سفر خوبی داشته باشن،نه فقط بابا مامان من که همه ی حاجی ها.
من یه پسر 27 ساله ام، که عاشق دختر دایی 33 ساله م شدم، البته این عشق از روی هوس و هورمون و اینها نیست، از ته قلب عاشقش شدم، واقعا دختر مودب، با اخلاق، فهمیده، مهربون، با حیا ، مومن، و در یک کلام خانوم و همه چی تمامه، از لحاظ ظاهر هم خوش قیافه و لاغر و بی بی فیسه ، عین دخترای 26 ، 25 ساله هست (اینو گفتم که نگین زنها زود شکسته میشن و از این حرف ها .).
در ضمن دکترای یه رشته خوب از شریف دارن و مدرس حق التدریسی یکی از دانشگاه های روزانه است، در مورد خودم
یکی از دلایلی که دلم برای خانوادههای کمجمعیت میگیرد و دوست دارم همه خانوادهها پرجمعیت باشند و صمیمی و کنار ِ هم، این است که در خانوادهی شش نفرهمان، صمیمیت و شادی وجود داشت. مادرم میگفت: "همان اوایل ازدواج با پدرت قرار گذاشتیم چهار تا بچه داشته باشیم" و با وجود اینکه بچهی اول فقط 15 دقیقه در دنیا بود و بعدش فوت شد، اما پدر و مادرم سر قرارشان ماندند و ما چهار نفر شدیم فرزندانشان.
فاصلهی سنی فرزند اول و چهارم خانواده، شش سال است و هم
سلام
حتما این جمله رو شنیدین که میگن؛
و در آخر حرف های دشمنان مان را فراموش خواهیم کرد٬ اما سکوت دوستان مان را هرگز!!!
مشکل من دقیقا همینه دوستان.
مادرم مدیر ساختمونه، یه ساختمون رو از صفر رسونده به یه شرایط مناسب واسه زندگی، کارهایی کرده واسه این ساختمون که خیلی از مردهای ساختمون حاضر نشدن مسئولیت ها رو به عهده بگیرن! من خودم تلاش ها و خستگی هاش رو با چشم های خودم دیدم، ولی متاسفانه به خاطر فرهنگ پایین و نداشتن هیچ آگاهی در مورد آپارتمان نشین
قال الحسین علیه السلام:ایّاک و ظلم من لا یجد علیک ناصراً الّا اللّه عزّ و جلّ.از ستم کردن بر کسی که جز خداوند بزرگ مددکاری ندارد پرهیز کن.(مصباح الهدی ، چهل حدیث از امام حسین علیه السلام ، حدیث 11)
پدرش ازدواج مجدد کرده بود. شب عروسیِ پدرش خیلی خوشحال بود، می گفت: او مثل اکثر مردها که دوست دارند اجتماع کوچکی را رهبری کنند، دلش می خواهد خانواده ای داشته باشد و بر آن ریاست کند. تا الآن خانواده داشت و رئیسش بود اما بعد از مرگ مادرم، این تشکیلات قاعد
سلام دوستان
من یه دخترم که یه ساله ازدواج کردم، یه برادر بزرگتر از خودم دارم که اون هم متاهله و برادر *2 ساله دارم که مجرده، مشکل خونواده ی ما همین برادر کوچیکه است، ایشون تو بچگی به خاطر تشنج و زردی دچار اختلال ذهنی شدند، البته از نوع خفیف، به لحاظ حرکتی مشکلی نذارن ولی خب یه مقدار شیرین عقله.
تا سوم راهنمایی هم بیشتر نتونست بخونه، کاری هم که بلد نیست، نه راننده است نه خیلی اجتماعیه، فقط در این حد که بره از سر مغازه برای خونه وسیله بخره، البت
یکی از دلایلی که دلم برای خانوادههای کمجمعیت میگیرد و دوست دارم همه خانوادهها پرجمعیت باشند و صمیمی و کنار ِ هم، این است که در خانوادهی شش نفرهمان، صمیمیت و شادی وجود داشت. مادرم میگفت: "همان اوایل ازدواج با پدرت قرار گذاشتیم چهار تا بچه داشته باشیم" و با وجود اینکه بچهی اول فقط 15 دقیقه در دنیا بود و بعدش فوت شد، اما پدر و مادرم سر قرارشان ماندند و ما چهار نفر شدیم فرزندانشان.
فاصلهی سنی فرزند اول و چهارم خانواده، شش سال است و هم
درباره این سایت