من تمام زندگی ام با مار درگیر بوده ام. همیشه رویای مار را دیده ام. از بچگی. و فکر میکنم این رویا بین آدمها (کم و زیاد) عمومیت دارد. همیشه خواب میدیدم که مثلا خانه و رختخواب پر از مار شده. من میترسم. هر جایی می روم که مارها نباشند اما آنها همه جا هستند. دیشب اما برای اولین بار خواب دیدم که شوخی شوخی سر یک مار را کندم و کشتمش. نمی توانم بگویم مار چیست. فروید می گوید مار سمبول غرایز جنسی است چون دقیقا شکل آلت تناسلی است. (برای همین مار حوا را فریب می دهد
که آفتاب بیاید، نیامد.
که سبزه قبا شود دشت خیال، نشد.
که شکوفه کند درخت رویا، نشد.
که گل کند بوتهی آرزو، نشد.
که بهار بماند، آن هم نشد.
آفتاب که نیامد هیچ، گویا میشد در دل بهار پاییز شد، خشک شد، برگریزان شد، ولی حتی نفهمید.
انقدر بهار باشی که از پاییز درونت بیخبر باشی! این بدیعترین اکتشاف من از من، زیباترین اکتشاف تاریخ بشریت هم که نباشد، اسمش را همین میگذارم چون تاریخِ بشریتِ من چیزی جز همین وجودِ شهی شگفتیآفرینم نبوده و نیست.
پای
صبح روز سوم مرداد ماه فرمانده لشگر سیدحمید سالکی از جنوب پیغام داد که گردان دیگری را به آبادان بفرست. ایشان همزمان فرماندهی لشگر انصارالحسین علیهالسلام مسئولیت لشگر مهندسی ۴۰ صاحب امان را هم داشتند. و لذا به دلیل شرایط پیچیده در جنوب مستقر بودند.
علیرغم این درخواست دل دل میکردم که گردان دیگری را از چارزبر به جنوب بفرستم یا نه، ولی چون دستور فرماندهی بود به گردان حضرت علیاکبر (۱۵۴) گفتم آماده شوند و این آماده شدن آنقدر به درازا ک
دیشب همه شب مست ِ لبت ی شهر تنمدر جنگل پر پیچ و خم زلفدستان من و عطر خوش این بدنماز وسوسه ی آبتنی در چشمتپای دل من لیز خورد پرت شومدر عمق جنون بغلتمن مست ِ توام یا که کسی میکوبدبر طبل دل پر هوست؟گویا که دلت در قفس و من شده ام هم قسمتمستی زسرم زود پرید آه ای عکس عزیزعشق بازی باتو من را ببرد در قفستدست برداردانم که دگر من نشوم هم نفستخ سعادتی_پامچال
وقتی در دایره ی بی نهایتِ دلتنگی های عالم، باز هم کم می آورم .
دست بر قلمِ تشنه ی حرف ها و کلماتی، می برم که او را ترجمانی دگر باشد.
پناه می برم به آسمانِ دلی که از آن جنون می بارد.
و اینک که صفحه ی غربت دلم، لبریز از حروف مقطعه ی حضورِ توست .
و اشک مهمان چشمان و گونه های عطش آلودم؛ سرخ از حُرم نفسگیر نبودنت.
و کویر جان خسته ام خیس از عباراتی که تو در آن نمی گنجی.
حالا می نویسمت؛ همه تو.
تو = همه عشق.
تو = جانِ جنون منِ مجنون.
تو = فصل بودن ها.
بسمالله الرحمن الرحیم
دورهمی همرزمان گردانهای ادوات و توپخانه با حضور سردار حاج مهدی کیانی فرمانده لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام در عملیات والفجر ۸ به میزبانی برادران سیدمحمد و اکبر عباسی در همدان روز پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ برگزار شد.
حاج حمید حسام و نورخدا ساکی دیدهبانان خستگی ناپذیر گردان ادوات
حاج مهدی کیانی فرمانده لشگر ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام در عملیات والفجر ۸
حاج اکبر امیرپور (عمو اکبر) از همرزمان شهید علی
ما داغدار بوسه وصلیم.
گر عقل پشت حرف دل، اما نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
میشد گذشت. وسوسه اما نمیگذاشت
این قدر اگر معطل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت
دنیا مرا فروخت ولی کاش دستکم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمیزدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمیگذاشت
گر عقل در جدال جنون، مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمیگذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن
این چند روز خیلی فکرم درگیر بود بخشی از این درگیری مربوط به قسمت آگاه مغزم بود و خودم میفهمیدمش بخش دیگه اش هم تو اون قسمت نا خود آگاه مغزم بود که بیشتر از همه CPU مصرف میکرد و کلا باعث خستگیم شده بود . امروز تقریبا به مرز جنون رسیدم البته قبل از اینکه ادامه PHP رو کار کنم . باید بتونم افکاری که تو ناخودآگاهم هست رو شناسایی کنم تا اینقدر ازم انرژی نگیره . از ساعتا 10 تا همین الان درگیر یادگیری PHP بودم . این چند روز با اینکه این افکار لامصب هجوم
من باید از این واقعه ی شوم بگویم
بر هم نزن و گریه نکن این دو سه خط را
گُه خوردن از این خانه به آن خانه ندارد
بردار بخور سهمیه ی واجبی ات را!
من شاهره ی بد دهن هرزه زبانم
آداب نمانده است که اندوخته باشم
در سیطره ی خشم و جنون ، جانی و مجنون
من از چه کسانی ادب آموخته باشم؟
#اشرف_گیلانی
نظر آیت الله مکارم شیرازی در مورد قمه زنی چیست؟ پاسخ: قمه زنی از جمله بدعتها است که بواسطه آن خسارات بسیاری بر ما وارد شده است و شیعه را در جهان به واسطه این کار به جنون متّهم می کنند و در این زمان، صراحتاً اعلام می کنیم که باید از این کار خودداری شود و در عبارتی ساده، آسیب رساندن به بدن حرام است خواه از طریق قمه زنی باشد یا زنجیرهای تیغه دار یا ضربات شدید به بدن که باعث آسیب جدّی می شود.
نشسته بود توی تخت آبی و مطابق معمول خودزنی میکرد .شصت سال از عمرش میگذشت و هنوز موهای جوگندمیش نریخته بود.پرستار جوان آمد و روی تخت نشست. به پیرمرد باباحاجی میگفتند درست قبل از اینکه دیوانه شود توی بازار حجره داشت .آجیل و خشکبار میفروخت به خاطر وضع مزاجش هیچوقت ازدواج نکرده بود .
میگفتند دعایست و هیچکس حاضر نبود دخترش را عروس او کند .میگفتند هر چند صباحی یک بار سیمهایش قاطی میکند .اما باباحاجی مهربان بود با یک قلب بزرگ. پرنده ها و گربه ها دم حج
نه غزل نوشته بودم نه ترانه ای سرودمکه به حرمت سکوتم تو بدیدنم بیاییمنم و ترانه هایم شب و بغض گریه هایمتو فقط اشاره ای کن تو بدرد من دواییدل من اسیر زلفت سر من فدای لطفتاگرم چه کفر باشد تو برای من خداییبسراغ تو بیایم سوی باغ تو بیایم که به پای گل نشینم بکنم غزلسرایینه ز بند تو گریزم نه به جنگ تو ستیزمتو بیا عنایتی کن که تو آن گره گشاییدل من بخون کشیدی من و به جنون کشیدیشده ام چو مرغ در دام که ندیده است رهایی(به کدام مکتب هستیم به کدام مذهب هستیم
بسمه تعالی
هستیم برآن عهدی که بادل بستیم ازعشق حسین بن علی سرمستیم
ابناء خمینی همگی یک دستیم چون رود به دریایی ولی پیوستیم
ماملت گریه ی هستیم این روضه دگر روضه درباری نیست
ما ملت گریه ی هستیم
باخون شده محکم علمش این کشور قربانی سازش نشود این لشگر
دوران بزن در رو گذشته است دیگر اولاد علی را چه حراص از خیبر
کافیست که لب تر کند اینجا رهبر تاقدس که پیچ و خم دشواری نیست
اخ
یک عصر پاییزی بود جایی اواسط آبان ماه، عطر کیک اسفنجی (که تمام شکر توی کابینت و مصرف کرده بود و آنچنان دل خوشی ازش نداشتم) ترکیب شده با مربای آلبالو که با گذر زمان کمتر میشد، فضای خانه رو پر کرده بود. ساعت ها بود در حالی که روی کاناپه سبز رنگی که همان روزها موقع تغییر دکوراسیون گفته بودم : یه کاناپه شبیه اونی که توی فیلم "اینجا بدون من" بود، باشه اما سبز لجنی. گفته بودی: اما سبز لجنی. و جا خوش کرد بین پذیرایی دلبرانهی خانهی دنجی که حالا دیگر خا
اشکال در تکلم وگفتارداره دکترهرکسی رادوست داری بفکراین مریض باش چون نقش بزرگی در زندگی من ایفامیکنداوتنهاهمدمی هست که دارم.این حرف های فائزه بود که مبتلابه بیماریMSبوداوبسیاردرمعرض دودسیگاروقلیان قرارمیگرفت و این اتفاق باعث کمبود ویتامینD3دربدنش شده بود.کیفیت رفتاراودرحدافرادشیداوروانی بود.واقعیت این بود که او وابسته به شخصیت های اهل دودودم بود این افراد ساعتی بااو موقت مینمودندومیرفتند.بعداز مرگ هرهمسرسراغ فرد دیگری میرفت.اعت
منی که توو کل زندگیم
فقط خوردم و شستم
یه شب خواستم و توانستم
یه کیک خوب بپزم
سریع با جنون لذت زنگ زدم
تا یار دعوت کنم
خواستم پز بدم که بلدم
خواستم تا بگم دوست دارم
اما فراموش کردم
شمع تولد بخرم
مثل دیوانه ها ترسیدم
و روی کیک سیگار کاشتم
توو کوچه کثیف فقر
یه پسر همسن من
با لبی سرخ از خون
تکیه داده به دیوار سرد
رو به روش یه دختر ناز
با لبی سرخ از رژ
زانو زده مثل همدرد
مانده بین ماندن و رفتن
دختر به فکر پایانی
پسر به فکر رهایی
من با جنون غریبی
منتظر سرخ ترین بوسه جهانی
چهل ساله که هر سال میمیریم
چهل ساله که هر سال میباریم
هشتادو هشت،پلاسکو،سانچی،هواپیما.
چهل ساله که با تنوع میمیریم
مشگل ما ؟ یا شما ؟ یا خدا ؟.
چهل ساله که بی جواب میمیریم
کلیه فروختیم و آشغال خوردیم
چهل ساله که با جنون فقر میمیریم
شب اول محرم _ دیدهبانی در سال ۱۳۶۴
مدتی بود که گردانهای توپخانه و ادوات از هم تفکیک شده و شهید محمدظاهر عباسی فرمانده گردان ادوات و شهید ناصر عبداللهی فرمانده گردان توپخانه شدند.
شهیدان ناصر عبداللهی و محمدظاهر عباسی
نفرات چهارم و هفتم
دیدهبانهای ادوات خسته بودند، به ناچار عباسی از عبداللهی خواسته بود که دیدهبانهای توپخانه را جایگزین آنان کند. من، جواد سیفی و نقی کریمی از توپخانه برای استقرار در دیدگاه به ارتفاعات مش
{از عاشورا تا ظهور - شماره 30}
به خاطر بسپار .
در هیچ کجای تاریخ، تمام مکارم اخلاقی در برابر تمام رذائل اخلاقی ظهور پیدا نکرد چنان که در عاشورای ۶۱ هجری اتفاق افتاد! روبرو شدنِ حسین بن علی علیه السلام در برابر لشگر یزید؛ مبارزهٔ نهایت حق» در برابر نهایت باطل»! در یک سو، رفیع ترین مکارم انسانی» و در سویی پَست ترین و رَذل ترین صفات».
حسین درکربلا جنگ را به گونه ای مدیریت کرد که حاصلش بشود "بیداری وجدان و انگیزه سازی برای مبارزه با باطل" مب
خبر دیروز محمدعلی نجفی به نظرم غریب ترین خبر چند سال اخیر بود
حتی از مرگ هاشمی و پلاسکو و کشتی سانچی و شاید حتی منا هم غریب تر.
تو دانشگاهها، معمولا بچه های علوم پایه خاصن بچه های ریاضی خاصتر از بقیه مخصوصا اوناییشون ک با عشق این رشته رو انتخاب میکنن.
واسه منی ک ریاضی کاربردی رو خیلی دوس داشتم و دارم و امثال من، فهمیدن ریاضی محض عذاب آوره حتی گرایش های موجود در مرز بین شاخه محض و کاربردیش! مثل تخصص آقای نجفی( lie group ).
زیاد ایشونو نم
بلافاصله گردانها را در ستاد جمع کردم. تا صبح آن روز ما فقط دو گردان داشتیم و آنها را برای رفتن به جنوب آماده میکردیم که نیامدن اتوبوسها سبب خیر شد.
گردان سوم به فرماندهی محمود رجبی متشکل از رزمندگان شهرستانهای رزن، فامنین و قهاوند را صبح امروز راهی جنوب کرده بودم. آنها ۱۲۰ نفر کادر بسیجی بودند که در این بحران خیلی میتوانستند دستم را بگیرند. مسیر حرکت آنها به جنوب از چارزبر به سمت اسلامآباد و از آنجا از طریق کمربندی به جانب شهرست
واسه روزای بی دردی که دارممیون خون تو اوج درد بودیخدا میدونه که بی تو چی میشدتو تنهایی یه لشگر مرد بودیچقدر قدم زدی میدون مین وکه من هرجا قدم میذارم امنهچجوری خاکتو دیوار بستیکه حتی خونه بی دیوارم امنه
برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنیدکافه رگا
عامل ایجاد بیماری شیزوفرنیفروغ بیداری: شیزوفرنی که با نام اسکیزوفرنی نیز شناخته می شود، نوعی اختلال روانی است که به واسطه ی آن فرایندهای فکری و واکنش های عاطفی از کار می افتند.
بیماران مبتلا به این بیماری عمدتا در معرض اختلال هایی همانند افسردگی شدید و اضطراب زیاد قرار دارند و امید به زندگی آنها بسیار پائین است.
شیزوفرنی یکی از بیماری های روان شناختی بسیار وخیم محسوب می گردد و اصولا خود را به صورت توهم شنیداری، توهم های جنون آمیز و تکلم و ت
عشق.
شور بی بدیل ؛ انعکاس انفاس آسمانی بر مخلوق ، یادمان یار در یاخته ها ؛ این ودیعه ی بی نقصان " ودود" ؛
او همان همای نشسته بر اریکه ی جانها ،
اعلیحضرت عشق ، بارعام داده است.
این شورآفرین بی منت، پیغامبربی آیین؛ پیشوای بی پیرایه، چونان آفتاب؛عالمگیروجهان تاب ، سایه ی سودازدگی بر همه ی سرها وسامان ها گسترانیده است. این است سلطنت صادقانه ی حضرت عشق!
ای بزرگ؛ ای برترین آیت پروردگار! متعلقان و مصاحبان تو صف بسته اند به دستیاری و دل
پاتنم در تاریخ فلسفه معروف است که مدام دیدگاه
فلسفی خود را تغییر میدهد. دیدگاههای او اغلب با یکدیگر سازگار نیستند و پر از
اشکال هستند. او در گفتگویی با موریس تغییر دیدگاه را سرگرمی و عادت خودش معرفی
میکند!
راسل در تغییر دیدگاه و از یک شاخه به شاخة دیگر
پریدن از پاتنم نیز جلوتر است. او حتی گاهی در یک کتاب یا در یک سخنرانی به راحتی از
دو دیدگاه ناسازگار کمک میگیرد. او در بیان علت این کار یک تحلیل روانشناختی
دارد که میتوان آن را مکانیسم گ
مجرم شناخته شدم،اما من.خوشحال بودم
میگفتم مجرمم و با افتخار به جرمم اعتراف میکنم.
ولی چیزی شنیدم که فرو ریختم، خنده هایم تمام شد و میدانم که تا مرز جنون آنی رفتم.
میخواستند مجازاتم کنند.ترسی از مجازات نداشتم، ترسم از نوع مجازاتی بود که میخواستند برایم بنویسند.
گفتند مجازات تو فرق دارد،مانند جُرمت.
سکوت کرده بودم، قلبم میتپید و.
گفتند جُرم تو آسمانیست چون خطای تو دوست داشتن است.عشق به غیر انسان.به فرشته.فرشته ای که بودنش در میان انسا
از صدای نفس نفس زدنتهمسر تو چقدر شاکی بودشده پیراهن تنت تازهمثل آن چادری که خاکی بود**تا صدایِ غریبی ات نرسدبا کنیزانِ خانه کف ميزدناله ای از مدینه فاطمه وناله ای حیدر از نجف ميزد**و کنیزی که آب آورد وتو به یادِ هلال افتادیهمسرت کاسه را شکست و سپستشنه مثل حسین جان دادی**در میانِ تمام معصومیندر مقاتل مُوَرخان دیدنددر عزای حسین و تو تنهادشمنان کف زدند و رقصیدند**پیکر تو ز پشت بام افتادولی آقا به خون نشسته نشدبه لبِ پلّه خورد لبهایتولی دندان تو
قلم برصفحه سرگردان عشق استودفترسفره دارخان عشق استیتیم شهرمکه شد پیمبر؛همانکه صاحب قرآن عشق استاگرگفتندابترکوربودندکه زهراگوهرتابان عشق استپسرعمش ابل ایتام آنکه خودش بابای فرزندان عشق استکریم ومهربان ودست دلبازحسن بانی هراحسان عشق استوآن نامی که سرخط جنون استحسینم وای سرگردان عشق استعجیب است اینکه بیماراست سجاددوای دردبی درمان عشق استامام باقرآن علامه دهردبیردانش آموزان عشق استکسی کز دست صادق آب خورده استمرید مردباایمان عشق اس
قلم را به دستِ دلی سرگشته دادم و دل باز هم، سررشته ی کلام را برد به سمت تو.
تویی که،عمر مرا؛ هر روز کهنه تر می کند عشقت؛ و من در عشقت می میرملطفا چند قدم پیش تر برو تا دل آرام را، بنگری.
آنجایی که جایی برای ایستادن نیست و رفتن، تنها راه ماندنِ ابدیِ یک عاشقانه است.فقط کمی بیشتر نگاهم کن.روزهاست، روی این صفحه خاکستری، حرفی از عاشقانه های ناب نیست! و منِ خسته و دلبسته به دنیا را، هیچ کس نمی فهمد.تو هم حالم را نمی فهمی دلِ من.
نمی دانی چه می گ
"مادر! شاهکار عجیبی است. نه فقط به خاطر فضاسازیهای بینظیر، پیرنگهای داستانی دیوانهوار و کارگردانی مریضی که دارد. نه فقط به خاطر این که میتواند نه داستانی چند لایه بلکه سکهای دو رو را نشان مخاطبانش دهد. نه فقط به خاطر این که در عین روایت داستانی ادیسهوار، به مهمترین عناصر چنین قصههایی خیانت میکند." مادر! روایتی است متفاوت اما شامل همهی کلیشههای این سبک فیلمسازی، آن هم عمدا و برای منحرف کردن بیننده. آرنوفسکی در این فیلم، با
انکحتُ. عشق را و تمام بهار را !
زوّجتُ. سیب را و درخت انار را !
متّعتُ. خوشهخوشه رطبهای تازه را
گیلاسهای آتشی آبدار را !
هذا موکّلی.: غزلم دف گرفت، گفت:
تو هم گرفتهای به وکالت سهتار را !
یک جلد. آیهآیة قرآن! تو سورهای!
چشمت قیامت» است! بخوان انفطار» را !
یک آینه. به گردن من هست. دست توست،
دستی که پاک میکند از آن غبار را
یک جفت شمعدان.؟! نه عزیزم! دو چشم توست
که بردریده پردة شبهای تار را !
مهریّة تو چشمه و باران و رودس
به این امر معتقدم هر وقت احساس کردم که استاد صبر شدم در چندقدمی لبریز شدن کاسهاش هستم، و بله. تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم.
دلم میخواد همهچی رو ول کنم و زندگی یکساله تو روستای آباء و اجدادیام رو شروع کنم؛ البته سال اول آزمایشیه.
یعنی یه جوری خودم رو با کار خفه کردم که میترسم از هرچی کتاب و متنه زده بشم؛ بدیاش اینجاست که هیچ اجباری درکار نیست، صرفاً انتخاب خودمه. بدیاش اینجاست که زندگیام داره تکبعدی میشه.
با اینکه
آچو گفت میدون حسن آباد سوخت. گفتم خب. گفت اون گنبد خوشگلا هم سوختن. گفتم خب میسوزن دیگه. مگه کلیسای نتردام نسوخت؟ مگه تخت جمشید نسوخت؟ همه چی یه روز میسوزه، یه روز داغون میشه، نابود میشه. چه فرقی میکنه حالا یا صد سال دیگه؟ آدما خیال میکنن اگه یه چیزی رو بسازن و تا ابد بمونه که تازه نمی مونه هم، در واقع خودشون باقی موندن. میگه خب همین مهمه دیگه. میگم کجاش مهمه؟ هزار سال نه، صد سال دیگه چه فرقی میکنه چی از کی مونده؟ هیچکس اون آدمای صد سال قبلو نمیش
و چنین آمده است که اجنۀ خانگی برای جذب توجه بانوان خانهدار و رفعتبخشی به جایگاه خود در خانهها به ربالنوع خانهداری حمله کردند. ربالنوع خانهداری در جنون جنزدگی تشریفات نویی به آیین نوروزی افزود از این قرار که پیش از ورود به سال نوی خورشیدی، خانه و کاشانه رفتوروب شود تا پلیدیها به سال جدید وارد نشود.
بانوان این مرز و بوم که اجنۀ خانگی را بزرگترین پلیدی در خانۀ خود میدانستند، در نخستين گام آنها را از خانهها بیرون کردند. ا
داشتم فکر می کردم به اینکه چی دوست دارم همین الان؟ دیدم خیلی دلم هوای یک مسافرت داره .
عجیب دلتنگم این فصل، اصلا اسفند آرام و قرام نیست.هرگز تمایل ندارم زیر سقف نفس بکشم،
انگار یک تحولی زیر پوسته ی وجودم همه آرامشم را به یکباره نابود میکنه.
یک خلسه ی روحی! که احتیاج دارم تو هوایی آزادتر ترکش کنم.
هوایی که نسیم وزنده ای داشته باشه و شور و غربتی فراتر از زمین، تا بتونم پر بگیرم و تنفس کنم
و حس کنم هنوز میشه ادامه داد اونم به بهانه ی عشق و نه_ ب
گیم پلی بازی Need for Speed: Rivals همانند نسخه قبلی خود Hot Pursuit است، با اتومبیل های عجیب و غریب و تعقیب و گریزهای پلیسی در سرعت های بالا. در این نسخه نیز می توانید در هم در نقش پلیس باشید و هم یک رانند که هر کدام باید ماموریت های خود را انجام دهند. از ویژگی های بارز این نسخه اضافه شدن اتومبیل های شرکت Ferrari” است که بر هیجان بازی افزوده است. نسخه جدید سری بازی های جنون سرعت” در سال 2015 معرفی خواهد شد. سیو کامل بازی Need for Speed: Rivals را در ادامه مطلب قرار داده ا
ازگفتارهای کتاب های عهدعتیق بود.زمانی خواهدرسیدکه همه خواب میرونداززمان و زمین چیزی جزمستی وجشن شهوت پرستی نمیفهمند.درحالیکه دربرابرخداگناه میکنندشیطان گویدمن توانستم همه رافریب دهم وبرعرش وحکومت عادلانه خداوندمهرباطل زنم.درهمین حین فردی از سمت نورمیایدونورانی ترازقبل دنیاراغرق درشادی وخشم شیاطین میکند.
عده ای بااعتقادابلیس زندگی میکنندوعده ای سمت هیچ جشن شهوت پرستی نخواهندرفت.مداراباظلمت نمیکنندوپرده های ظلمت را پاره پاره میکن
به یاد امام و شهدا
به یاد بسیجی دریادل
"شهید علی
فخارنیا"
این شهید عزیز
از دلاوران گمنام
سپاه اسلام
در خیلی از گردان های
لشگر بیست و هفت تهران
حضور داشت و در عملیات
های بزرگی شرکت کرد
.
از اولین اعزام به
جبهه در سن ۱۴ سالگی
تا شهادت در آخرین
ساعات عملیات مرصاد
.
گردان های عمار،
انصار، کمیل، مالک، شهادت، مسلم و
یادآور حضور و جهاد
مخلصانه این شهید گمنام است
.
.
شهید علی فخارنیا
مثل باقی شهدا
یوسفی بود که فریب دنیا
را نخورد
رحمت و رضو
یوسف ار عاشق شده، قطعاً زلیخا داشته
عاشقِ ، عاشق شده، پس تا جنون جا داشته
مهربانی، هر دو سر، دیوانگی ها رو به رو
گرکه دریا موج در خود . موج دریا داشته
دل سپردن های مجنون، گر هزاران هر نفس
صدهزاران دلبری، چشمان لیلا داشته
ابر گر اینگونه می بارد بدون چشم داشت
گوشه چشمی بر دلِ دلخونِ صحرا داشته
تا نباشد از سوی چشمانِ معشوقان، کشش
کوشش عشّاق، حکمِ خواب و رویا داشته
واژه ها تکراری امّا ، حرف دل ها ، تازه است
آتش عشّاق را معشوقه برپا داشته
دانلود صوت جلسه هشتم:
تقسیم بندی بیماری ها از لحاظ درمان پذیر بودن بیماری:
سوال: آیا نوع بیماری داریم که درمان نداشته باشد؟
پاسخ اول: باتوجه به اینکه رسول خدا ص فرمودند: برای هر بیماری درمانی وجود دارد، پس میتوان نتیجه گرفت که برای هر بیماری، درمانی نیز وجود دارد.پاسخ دوم: همچنین برخی موارد در روایات مشاهده میشود که فرمودند برای برخی بیماریها درمانی نیست[البته در ادامه خواهیم گفت که حتی مرگ هم با دعا میتواند دفع شود]) نظیر:
حضرت رسول
متن و دانلود آهنگ لب کارون آغاسی
لب کارون چه گلبارون
میشه وقتی که میشینند دلدارون
تو قایقها دور از غمها میخونند نغمه خوش روی کارون
هرروز و تنگه غروب تو شهرما
صفا داره لب شط پای نخلها
چه خوبو قشنگه لب کارون چه گلبارون
لب کارون چه گلبارون
میشه وقتی که میشینند دلدارون
تو قایقها دور از غمها میخونند نغمه خوش روی کارون
هرروز و تنگه غروب تو شهرما
صفا داره لب شط پای نخلها
چه خوبو قشنگه لب کارون
میشه وقتی که میشینند دلدارون
تو قایقها دور از غمها میخ
پریروز داشتم میرفتم خونهروز 2شنبه بود و واسه نفس پیراشكی گرفته بودم كه سمیر بهم زنگ زد كجایی؟ فقط خودتو برسون كه نفس افتاده.نفهیمدم چجوری رفتم،بدنم نمیكشید اما رسیدم.رفتیم بیمارستان علی اصغر،امكانات نداشتن و گفتن برین بیمارستان رسول اكرم شهرآراحتی ویزیت نكردن.یكی نگاه نكرد هیچترافیك بود و نفس بیحال بود و نا نداشت و حرف به زور ميزد و هی میفتاد.سخت بود.سخت بود ، تمام بدنم درد داشت،جوونی نداشتم.دوست داشتم همونجا بمیرم.نایی توی ب
ساقی شبیه ساقی کوثر نیامدهجز او کسی به جای پیمبر نیامدهجز او برای فاطمه همسر نیامدهاز کعبه جز علی احدی در نیامدهیعنی کسی به پاکی حیدر نیامدههر کس غلام فاطمه شد در پناه اوستشاهی که عرش دوش نبی جایگاه اوستدر معرکه سلاح نبردش نگاه اوستاین گیسوی سیاه که تنها سپاه اوستبر شانه اش سیاهی لشکر نیامدهاولاد مرتضی همه ذاتاً مطهرندقرآن ناطقند، شفیعان مندشاهان روزگار غلامان قنبرندخدّام عرش گوش به فرمان حیدرنددور و برش که قحطی نوکر نیامدهابروش وق
عصر جمعه بر میگردم _ دیدهبانی در سال ۱۳۶۴
او آخرین روزهای سربازی را میگذراند و من آش خور» بودم. روی دیدگاه شاخ شمیران مثل عقاب میایستاد و هیچ جنبدهای از زیر ذرهبین نگاهش پنهان نمیماند. سرتاسر خط از چپ تا راست و تا عمق را مثل کف دستش میشناخت.
چشمبسته روی ارتفاعات را فرز و سریع میرفت و میآمد. گرما طاقتش را نمیبرید و آتش دشمن زمینگیرش نمیکرد. دیدهبانی تنها و تنها کار او نبود، تا فرصت پیدا میکرد از کوه سرازیر میشد
به یاد امام
و شهدا
به یاد شهدای گمنام
به یاد دلسوختهٔ
حضرت سیدالشهدا {علیه
السلام}
"شهید مهدی
(بهزاد) غیاثی"
معاونت بهداری
لشگر بیست و هفت
حضرت محمّد رسول الله
{صلی الله علیه و آله و سلم}
.
متولد = سنقر/
کرمانشاه
.
شهادت = ۱۳۶۵/۱۱/۱۴
شلمچه - عملیات کربلای
پنج
.
.
حُبّ حسین {علیه
السلام}
سِرّالاسرار شهدا است
.
فَاَیْنَ تَذهَبُون ؟
.
اگر
صراط مستقیم
می جویی
بیا
.
از این مستقیم تر
راهی وجود ندارد
.
حبّ حسین {روحی له
الفداء} »
و
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار راآموختم فرار ز یاران به یار رادل می کشید ناز من و درد و بار راکاموختم کشیدن ناز نگار راپس می کشم به وزن و قوافی خمار را گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسلگیرم که گشت باده ز خشکی ما خجلگیرم که رفت پای طرب تا کمر به گلناخن به زلف یار رسانم به فتح دلمطرب اگر کلافه نوازد سه تار را باید که تر شود ز لب من شراب خشکباید رسد به شبنم من آفتاب خشکدل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشکاز عاشقان سلام تر از تو جواب خشکاز ما مکن دریغ لب آب دا
رئیس
شورای شهر شاهینشهر گفت: شیر زنی همچون بیبی مریم بختیاری با آنهمه
رشادتهایی که انجام داده باید سرمشق و الگوی ن همیشه در صحنه ایران
اسلامی باشد.
به گزارش پایگاه خبری صدای جویا
از اصفهان، همایش نکوداشت سردار بیبی مریم بختیاری عصر روز جمعه ۲۱
تیرماه با استقبال باشکوه مردمی در تالار شیخ بهایی شاهینشهر برگزار شد.
حسین ابراهیمی ناغانی د
آرام باش. نترس. این من هستم.
من تو را دیدم.
آن وقت که تکه تکه ات میکردند و تکه هایت را طوری کنار هم می چیدند که گویی هیچگاه تکه تکه نشده بودی و تو لبخند ميزدی و من شعر می خواندم.
من تو را دیدم.
وقتی که گیسوانت را به بدرقه ی باد حراج کرده بودی و فریاد ميزدی کسی قاصدک ها را ربوده است.
وقتی که درد، پنجه می کشید و چشمانت در آرام ترین اقیانوس ها غرق می شدند؛ دیدم که قلبت را بین سطرهای شعر جا گذاشتی و هیچگاه پی اش نیامدی
وقتی که دستم را می فشردی و میخوا
مغزم یک ایالت جداست، یک امپراطوری مستقل و خودکامه !
خودم بارها دیدهام که جنگجویانش در سکوت مرگبار اتاق به پیکار با هم برخاستهاند و هم را متلاشی کردهاند، نبردی آنچنان سخت و طاقتفرسا که جنگ گلادیاتورها هم در مقابلش بازیچهی احمقانهیست؛ قاضی سنگدلی هم دارد که مدام میپرسد و حکمهای عجیبگونه میدهد، مثلا همین چند روز پیش برای دادی از روی عصبانیت اعصابِ متشنجم را به رگبار بست!
دخترکی تخس، بهانهگیر و زودرنج هم گاهی حوالی سل
ندیدنها و نشنیدنها جانت را به لبت میرساند، زندگیات دلگیر و تاریک میشود، میروی که باز هم آئینهها نجاتت دهند؛ میدانی دوای دردت، عکس رخ اوست.
خود را بین درختان جنگل گم میکنم. از تپهها بالا میروم و بین انبوه درختان از این سو به آن سو میروم. به خلوت دنجی در لابلای درختانِ لب چشمه پناه میبرم؛ از جمع میگریزم که جز ترنّم آب و نوای پرندگان هیچ صدایی نشنوم.
زهمه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم و مکان را
ز
بسم الله الرحمن
الرحیم-نظریات شخصی است- جنگ وعواقب ان-سخت ترین شکنجه ها در جنگ است- درجنگ شهری – فرد مبارز همه چیز را میداند
وخودرا اماده میکندودراوائل مسلما کاری کرده است برخلاف قوانین بوده است ولی
دراواخر بسیارمسخره ومضحک شده بود- درقباز انقلاب یک جوانی را میگیرند که شبیعه
کسی بوده است دران محل اعلامیه پخش میکرده
است ایشان راتوی خیابان میگردانند بعضی کسبه میکویند این نیست وبعضی میگویند خوداش
است درحالیکه نه مذهبی بوده ان ونه انقلا
دهنم مزهی استفراغ و خون گرفته. مثل اون روز که محکم زدی تو دهنم. مثل اون روز که از درد بالا میآوردم. مثل اون روز که دستات شونههامو ت میداد و اسممو صدا ميزد و من تو رو دور و سیاه میدیدم. دورتر و سیاهتر. نقطه و سیاهی مطلق.
امروزم با دیدن آخرین پستت مزهی خون پیچید تو دهنم. بیا یه بار دیگه در جواب حرفام با عشق بکوب تو دهنم.
هاجر آدم نمیشه.
استوارومحکم باش دونالد.ایمان داشته باش در عرصه ت قوی هستی.این اطمینان خاطررامشاوراوبه دونالدترامپ میداد.زندگی دونالدترامپ تیترخبری رسانه های مختلف بوداواین اتفاق راخوشایندنمیدانست.ازطرفی دلش میخواست قوی وقدرتمندوجذاب باشدوازطرفی دلش میخواست مسلمانان رادرقدس سرکوب کند همچنین مهاجران کشورهای درگیرجنگ که به ایالات متحده آمده بودنداخراج کند.
بین پول و اسلام و قدرت جذب فقط پول دربرابراوارزش داشت.اگرمیگفتندهیولاودیوانه است بهش بر
بچه که بودم ابتدایی اینا کلاس زبان میرفتم . از مارکت در اومدم یهو سه تا خانوم دیدم یکیش اشنا ميزد منم نگاه میکرد معلم زبانم بود . بد پیر شده بودا . داغان :|
♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
بهش پیام دادن : عاشقتم بای
میگیم این چیه؟ کیه ؟ چه خبر؟
میگه به من چه ؟ خط به اسم چنگیز
اقا ما غلط کردیم برات خط گرفتیم ؟:|
تو داری از خط استفاده میکنی بعد چون خط به اسم من به من پیام دادن ؟ :|
امروز خوب بود خودش آخر شب من راضی بودم ولی تماس تصویری خانوادگی با داداش و دیدنش بعد بیست روز بهترش کردولی آخرشب که بعد خیلی وقت مامان رو مثل قدیما بغل کردم و به نفساش گوش دادم خیلی بهتر شد.+بابا هم اومد داداش رو دید و باهاش احوال پرسی کرد و رفت اونطرف وایساد.چشاش دلتنگیشو داد ميزد++امروز مث مزه آلبالو خوب و دوسداشتنی بود
متن آهنگ علی سفلی به نام خوب من
Text Music Ali Sofla Called Khoobe Man
✿●✿عاشق که بشی بی وفا با دل خوش میخوابی✿●✿✿●✿عشقت اگه بشه جنون از خوشی بیتابی✿●✿✿●✿جفت من دل نکن خوب من عشق اینه شیرینه✿●✿✿●✿خوب من عشق اینه✿●✿
به لینک زیر مراجعه نمایید :
متن آهنگ خوب من علی سفلیmatnetaraneh.rozblog.com
افلاطون یک فیلسوف شاعر است و آثار وی قبل از آنکه خردمندانه باشد، شاعرانه است. امّا در اندیشه او شعر تنها وسیله ای برای بیان زیبایی حقیقت است. افلاطون از این جنون الهی (شعر) بهره می برد تا حالات، صحنه ها و شخصیتها را در مکالمات خود به زیباترین صورت بیافریند و تجسم بخشد. بنابر گزارش دیوگنس لائرتیوس، افلاطون در ابتدا، خود را به مطالعه نقاشی و گفتن شعر، نخست شعر ثنائی و سپس شعر غنایی و نوشتن تراژدی مشغول می داشته است.(1) ولی زمانی که با سقراط آشنا
نقل قول از وبلاگ http://thisismybluelife.blogfa.com/:تد موزبی رو درک میکردم که هردفعه که رابطش رو با کسی بهم ميزد از خودش و از همه میپرسید: "اگه اون د وان بوده باشه چی؟"اگه اون د وان بوده باشه چی ؟ یا اون دیالوگ بهرام رادان تو پل چوبی. باید ده پونزده سال بگذره تا بفهمی فقط همون یه بار بوده.
بالاخره عنوان مورد انتظار GRIP: Combat Racing منتشر شد. این بازی اثری در سبک ماشین سواری اکشن می باشد که می توانید به صورت اسپلیت-اسکرین هم با دوستان خود آن را تجربه کنید. بازی رانندگی GRIP که در آینده جریان دارد، الهام گرفته از سری بازیهای Rollcage است. این بازی در واقع ترکیبی است از سرعت، ماشینهای جنگی وسلاحهای قدرتمند. اگر بخواهم گیم پلی دانلود بازی GRIP Combat Racing را در چند کلمه خلاصه کنم، آن چند کلمه “سرعت”، “قدرت” و “جنون”
به یاد امام
و شهدا
به یاد پاسدار
پرافتخار
سپاه اسلام ناب محمّدی
{ص}
"شهید عباس
فخارنیا"
گردان حمزه
لشگر بیست و هفت
حضرت محمّد رسول الله
{صلی الله علیه و آله و سلم}
.
شهادت = ۱۳۶۵/۴/۱۹
مهران - عملیات کربلای
یک
.
مزار = گار شهدای
بهشت زهرا {س}
قطعه ۵۳ / ردیف ۱۲۲ /
شماره ۱۰
.
.
بخشی از وصیتنامه شهید :
.
مولا علی {علیه
السلام} می فرمایند :
دنیا پشت کرده و می
رود
و آخرت رو کرده و می
آید
.
هر یک فرزندانی دارند
از فرزندان آخرت باشید
و از فر
به یاد امام و شهدا
به یاد بسیجی دلاور
"شهید علی
فخارنیا"
گردان حضرت مسلم بن
عقیل {علیه السلام}
لشگر بیست و هفت
حضرت محمّد رسول الله
{صلی الله علیه و آله و سلم}
.
شهادت = ۱۳۶۷/۵/۶
اسلام آباد غرب - عملیات
مرصاد
.
مزار = گار شهدای
بهشت زهرا {سلام الله علیها}
قطعه ۵۳/ ردیف ۱۲۵ /
شماره ۱۰
.
.
بخشی از وصیتنامه شهید :
.
دنیا محل گذر
است
همه روزی می آیند و
بعد از مدتی می روند
چقدر خوش است در
هنگام رفتن
روی یار را دیدن
.
هم اکنون که این چند
خط را
با سلام
تو سلف دانشگاه همیشه روی میز نمک و پارچ اب بود. من یه کار اشتباهی که انجام میدادم این بود که بعد از صرف ناهار با دوستان در نمکدون رو شل میکردم و پارچ اب رو پر از نمک میکردم. یه روز این بلا سر دوستم اومد و غذاش پر از نمک شده بود. بعد تو خوابگاه منو ميزد و من فقط میخندیدم. تا یه هفته میخندیدیم.
عشق بیماری روانی و ناشی از غلبه سوداست و زیر مجموعه ای از
وسواس طبقه بندی می شود و اینکه دریا، غروب و پاییز آن را تشدید می کند
ناشی از سودا بودن آن است. آنچه مثبت و الهیست محبت است از ریشه حب و
روییدن که انسان را افسرده و متوهم نمی کند بلکه باعث رشد و تعالی انسان می
شود و دین چیزی جز حب نیست، محبت انسان به کمال و جمال ازلی. در قرآن کریم
واژه حب آمده نه عشق. واژه حب از روییدن است و عشق از خشک شدن و نابودی.
از امام صادق علیه السلام درباره عشق پرسی
بسم الله
درسم تو فامیل یک بود
هم راهنمایی هم دبیرستان مدارس نمونه درس خوندم
چند ماه مونده بود به کنکورم عروسم کردند و من که کلی ذوق و شوق داشتم برای همسرم و همه انرژیمو قبل از اون ذخیره کرده بودم برای شاهزاده رویاهام
کلا از درس کنده شدم و همش دنبال همسرم بودم
کنکور دادم رتبه ام عالی نشد اما خیلی بدم نشد
میتونستم یه رشته نسبتا خوب تو دانشگاه دولتی قبول شم
اما همسرم اصلا نذاشت انتخاب رشته کنم گفت یا تربیت معلم یا هیچی
یک سال پشت کنکور موندم تو ا
مینویسی و مینویسی و مینویسی اما بدون کلمات. کلماتی در کار نیست. صدایی نیست، حتی پچپچی هم به گوشت نمیرسد، پچ پچ که سهل است خش خشی هم نمیشنوی.
حرف میزنی و حرف میزنی و حرف میزنی اما بدون کلام.
گریه میکنی و گریه میکنی و گریه میکنی اما بدون اشک.
میخندی و میخندی و میخندی اما بدون لبخند و قهقهه.
هستی و هستی و هستی اما نیستی.
نیستی و نیستی و نیستی اما بیش از هر زمان دیگری هستی.
تا به حال چنین حالاتی داشتهای؟
پُر بودهای از خا
عشقش داشت میخندید بهش بلند بلند قهقه ميزد
مرد از جاش بلند شد اروم گف بسه!
زن ادامه داد بلندتر و بیشتر خندید مرد سمتش اومد و فریاد زد ایوی بسه!
مرد گلوی زنش فشرد گریه کرد و فریاد زد بسه!
اونقدر فشار داد که از بی جان تو بغل مرد افتاد.
گریهی مرد شدت گرفت سر زن توی سینه اش فشرد و محکم بغلش کرد و بین هق هق های مردانش مدام میگف "دوست دارم" "دوست دارم"."دوست دارم"
بچه که بودم هر چیزِ لازم و غیرِ لازم رو نگهمیداشتم.قوطیِ شیشهایِ عطرم که دیگه تموم شده بود و تهموندههایی از بوهایِ آرامشبخش،کفش مونده بود!قابِ طلاییِ موبایلی که دیگه موبایلش رو نداشتم و موبایلی جدید با یه قابِ جدیدتر جاش رو گرفته بود!گلدونِ سبزی که من رو یادِ بهترینِ کاکتوسِ گلدارِ اتاقم میانداخت و لبهش کمی شکسته بود!ساعت مچیِ سفیدم که عقربههای شبنما و فسفریش شبها توی اتاقم برق ميزد ولی دیگه کار نمیکرد!پلیورِ صورتی
عقد عاریه
در تعریف عقد عاریه ماده ۶۳۵ قانون مدنی مقرر می دارد عاریه عقدی است که به موجب آن احد طرفین به طرف دیگر اجازه میدهد که از عین مال او مجانا متنفع شود عاریه دهنده را معیر عاریه گیرنده را مستعیر گویند .
اوصاف عقد عاریه ، عاریه عقد اذنی است
۱_ عاریه عقد اذنی است . اثر اصلی و مستقیم عاریه عطای اذن به مستعیر در استفاده از عین مال می باشد بعد از انعقاد عالیه و تسلیم مال به مستعیر تعهدات طرفین ایجاد می گردد لذا باید عاریه را از عقود اذنی بدانیم.
تمام روز های دلتنگی م را با قلمم گذراندمو به خدای احد و واحد سوگندهیچ کسی مانند قلمم این گونه به من وفادار نبود زمانی که رهایش کردم .و حتی انگاه که از شدت عصبانیت فراموشش کردم و یا حتی ان لحظه ای که تلاش برای گم کردنش داشتمچیزی از خودش ، که در قلبم به یادگار گذاشته بود . جوانه ميزد و سکوت کرده بود قلمم ؛همان که میبینی نیست .دنیایی هم از او در درونم پنهان است ولی کسی نمیبیند قلمم وفا دار استوقتی دوستش نداشتم هم من را دوست داشت وبین تم
حالا من هی به خونواده میگم منتظر چی یید؟ میگن نتیجه -_- این هیچ. میگن بشین درس بخون امسال خوب بدی. میگم ضعف من مدیریت آزمون بود نه درس. میگن اگه بخونی آزمون خوب میدی. چی بگم اگه بگم تو کنکور تمرین کتاب درسی رو دیدم و رد کردم باز میگن تو درس نخوندی.نیست خب به درس نیست فقط. یه نفر اندازه رتبه یک میخوند و میفهمید ولی ترازش 4000 میشد. بعضی روزا پاسخبرگشو میدیدم فاجعه بود؛ من پاسخبرگمو داده بودم ولی هنوز نشسته بود دینی ميزد و پاسخبرگش مثل قلب مومن. من ای
برپایی عزای تو هر روز کار ماست
برپایی
عزای تو هر روز کار ماست
افغان
و آه و ناله و غم روزگار ماست
ما
از حریم عشق تو بیرون نمی رویم
این
بیرق حسینیه به خدا اعتبار ماست
شکر
خدا که گریه کن روضه ی توایم
بر
سر زدن به سینه زدن افتخار ماست
یک
ذره خاک کرب و بلا بهتر از بهشت
پیش
دل شکسته ی زار و فکار ماست
ما
روضه اش به روضه ی رضوان نمی دهیم
زیرا
حسین فاطمه پروردگار ماست
ما
را به عشق روی شما آفریده اند
دلدادگی
و عشق و جنون هر سه کار ماست
دانلود صـوت
رژیم مدیترانه ای ممکن است احتمال ابتلا به جنون و آایمر را کاهش دهد. بین تمام بیماریهایی که بر اثر بالا رفتن سن رخ میدهد، ضعف حافظه و زوال عقل جزو بدترین و نگرانکنندهترین عوامل هستند. اما خبر خوب برای جمعیت رو به افزایش افراد مسن این است که شواهد رو به رشدی وجود دارد که نشان میدهد عوامل خطر، قابل اصلاح هستند. این عوامل شامل عادتها و سبکِ زندگی هستند که تحتِ کنترل ما قرار دارند و نقش مهمی در جلوگیری از زوال عقل
میگفت :من آخرین عروس بودم ،بدون هیچ دلیلی تو سرم ميزد ومیگفت خاک تو سرت:|
چند باری خوابم برد ،نتونستم برای همسرم چایی درست کنم ،از سماور اونا چایی ریختم ،با کلی اخم منو از کارم پشیمون کرد
میگفت سالها بعد که مستقل شدیم وقتی خونشون میرفتیم باید جلوی در بچه رو خودم بغل میکردم چون اگر بچه ها رو تو بغل پدرشون می دید ناراحت میشد .
و.
حالا که من عروسش شدم خیلی درک بالایی داره و از تمام بچگیام با خوش اخلاقی گذشت میکنه.
اخلاق بد دیگران شما رو میسازه
خب گفتم واستون یه استاد بی. دست ما رو گذاشته تو حنا و تکلیف کارآموزی هامونو مشخص نمیکنه دیگه ؟
منم خواستم از این هفته که کلا خالی ام استفاده کنم و چند تا شیفت پر کنم . خب سرپرستار بخشمون
خیلی ماهه ، خیلی خانومه که با من همکاری کرد و اجازه داد این هفته رو برم . از یکشنبه تا خود امروز سر
کار بودم ، یکشنبه عصر و بقیه شیفتها صبح . شیفت صبح خیلی سنگینه ، خیلی کارهاش نسبت به عصر
بیشتره ، منم واقعاااا خسته میشدم . ولی چاره ای نبود و رفتم ، صبح ها می
محبوبا!
دیشب از فرط هیجان خوابم نمیبرد.
شنیدهای که میگویند "تموم شهر خوابیدن، من از فکر تو بیدارم؟"
فکر قرار امروزمان، دیداری که بالاخره قرار بود محقق شود، آرزویی که قرار بود به دستم برسد و اشتیاقی که پس از این هجران طولانی میرفت که وصال برسد.
سنگین بودم از فکرت و زور خواب نمیرسید که مرا ببرد!
اما همزمان پر بودم از تشویش و دلهره و ترس!
دنیا که خالی نشده. که فقط تو بمانی و من. گیر و گورها همچنان کنارمان هستند.
دیروز با مامان و آقای صحبت ک
ده روز بعد از اولین روز تابستان
دختر تیر ماه دل سنگی شد
کار دله شکستن قلبم کار دلم یه عمر دلتنگی شد
عقرب چشمهاتو میدیدم اغلب زخمهامو میبینی
عاشقت بودمو بهت ساده گفتم اما چرا نفهمیدی
هر نگاش پر از یه رنگی بود روزهای اولی که دوستم داشت
رنگ آبی به آسمونم داد ستاره تو دله شبم میکاشت
که طعم لباش طعم رویا بود
بوسه هاش قلبمو ت میداد
مرده بودم نگاه پر مهرش زندگی رو بهم نشون میداد
امپراتور دلبری بودو من یه سرباز رونده از دربار
گفتم عاشق شدم بهم خند
امروز یه گنجشک افتاده بود وسط خیابون
فکر کنم خورده بود به شیشه ماشینی چیزی
یهو متوجهش شدم قبل اینکه ماشینا لهش کنند پریدم وسط خیابون و برش داشتم.
قلبش تند تند ميزد و بیحال بود
هر کاری کردم اب نخورد و هی چشاشو باز میکرد نگاه میکرد
همونطور که تو دستام گرفته بودمش سوار تاکسی شدم تا زودتر برسم خونه شاید بتونم برسونمش بیمارستان حیوانات نزدیک خونه
اما از تاکسی که پیاده شدم . یهو دیدم هر دو تا چشاشو باز کرد و بالهاشو یه تی داد و یهو قلبش
ارول موریس بعد از آنکه از پرینستون اخراج شد به بارکلی رفت و شاگرد فایرابند شد. او در این مورد مینویسد:
من از دانشگاه پرینستون به دانشگاه
بارکلی رفتم. از چاله به چاه. من شاید نتوانم به شکل معناداری در مورد قیاسناپذیری
سخن بگویم، اما بیتردید میتوانم در مورد افرادی که به آن باور دارند، یا ادعا
دارند که باور دارند، سخن بگویم. فایرابند احتمالا بین آنها شاخص است. و تنها اوست
که موضع قابل دفاعی دارد، صرفا به این دلیل که او هرگز تصمیم نگرفت
من کسی هستم که شب های زیادی را با صدای اشک و ناله به خواب رفته و صبح های زیادی را با همین صدا از خواب برخاسته است، نصف شب های زیادی با صدای گریه های عجیب و بهانه های نامعلوم از خواب پریده، وسط مهمانی ها مجبور شده زودتر برود یا اصلا نتوانسته وارد مهمانی شود.
من کسی هستم که وسط پارک و کوچه و فروشگاه و مغازه سنگینی نگاه جمعیتی را روی خودشان احساس کرده، کسی که شکسته شدن و فرو ریختن مادر و پدرش را لحظه لحظه با چشم های خودش دیده ، کسی که سنگینیِ پرخاش
چند وقت پیش بود که نشسته بود کنارم . به اقتضای نسبت سببی خویشاوندی و اختلاف سنی 12ساله سعیم همیشه بر این بوده که احترام را نگه دارم . در بعضی موارد یا گاها خیلی از موارد با او اختلاف نظر دارم . وقتی نظرش را میگوید اگر نظرم همان باشد تایید کوتاهی میکنم چون نظر یکی است و توضیح بیشتر بنظرم بیهوده است ! اگر نظر مخالف باشد سکوت میکنم یا شاید پیش بیاید که خیلی کوتاه نظرم را بگویم و باز هم ساکت شوم چون بنظرم توضیح در اکثر موارد بیهوده است و هرکسی نظری دا
قبلا وقتی میرفتم خرید چشمم به هر چی ميزد دلم میخواست و در جا میخریدمش ولی حدودا6ماه میشه که تمرین کردم به اقلام لیستم وفادار بمونم و ازین طریق خیلی خریدای اضافه رو حذف کردم که بعد از برگشت متوجه بیهوده بودنش میشدم وپشیمونی هم سودی نداشت، الان حس میکنم مدیریت خریدم خیلی بهتره
یه اخلاق جدید که در خودم ایجاد کردم و خیلی هم ازش راضی هستم اینه که تصمیم گرفتم هیچ چیز به درد نخوری که داشتن و نداشتنش یکیه نخرم ممکنه دیر به دیر بخرم ولی خوب میخرم این
من هیچ وقت نفهمیدم زن بابابزرگ دوستش داشت یا نه اما الان تقریبا مطمئن شدم که دوستش نداشت. وقتی عملش کردیم مدام زنگ ميزد اما تنها چیزی که می گفت این جمله بود نیاریدش خونه!! آوردیمش خونه خودمون اما یه روز قبل از عید گفت من میخام خونه خودم باشم نه اینکه اونجا راحت باشه نه خجالت میکشید فقط ده روز دووم اورد . بابا قبول نکرد خونشون ختم بگیریم. ختمشا اینجا گرفتیم خونه خودمون. وقتی زن بابابزرگ از در اومد تو شروع کرد به گریه کردن اون لحظه با خودم ف
این چند وقته کلی چیزا تو مغزم پر پر ميزد که بنویسمشون.دلم میخواست بشینم یه گوشه و تمام ایده هامو منظم کنم و بنویسم.امروز بیشتر از هر روز دلم میخواد.ولی متاسفانه جمعه است و داداش خیلی فضولم خونس و نمیتونم بشینم و با خیال راحت بنویسم.دلم میخواست لپ تاپو بر میداشتم و میرفتم یه کافه ساکت و خلوت یه مدت زیادی تنها میموندم و مینوشتم.ولی خب مشکل اول اینه که صد نفرمیپرسن کجا میری با کی میری کی میای تنهایی ماهم میایم چرا تنها میری واز اون طرفم ن
دیشب اول رفتیم دور نعل من یه دونات گرفتم بعد رفتیم تو یه کافه دور نعل بخوریم ، عاقا من و انسی تو این کافی شاپه از دست شاگرده مرده بودیم از خنده :)))))) . پسره انگار چیزی زده بود اصن ی حالی بود . هی ب انسی گفتم جلو خنده شو بگیره ، انسی هم ضایع نگاه می کرد اصن ی وضعی بود . پسره ب سقف نگاه می کرد با سقف حرف ميزد =)). بعد اقا داشتیم بر میگشتیم ابی بم پیام داده بود خوابی :(. عاقا من فهمیدم باز یکی آمار منو بش میده :/ . واقعا کارش خیلی زشتع همش برا من به پا میذاره
چند هفته قبل رفته بودم پیاده روی کنار رودخانه فریزر،
یه رودخانه طولانیه.
سه تا کوچه قبل اینکه برسم به رودخانه،
یه اقایی رو دیدم کپی بن افلک!
با یه خانم زیبایی داشت قدم ميزد.
عین مرغای فلج بهش همینجوری نگاه کردم،
و هی نگام کرد و خنده ش گرفته بود.
خود بن افلک بود.
و بعد از خجالت فرار کردم!
چند روز قبل رفتم اسکله و کنار اقیانوس،
اونجا میرم برای قدم زدن،
از هالیوود اومده بودن فیلمبرداری،
در نتیجه بخش هایی از ساحل رو بسته بودن
یه کانکس مانند زده بود
درمان رطوبت و خشکی بدنمراد از زیاد بودن رطوبت بدن ، زیاد شدن آب بدن است، علائم آن زیاد شدن آب دهان است به طوری که موقع خواب آب از دهان می ریزد و یا موقع حرف زدن آب از دهان می ریزد و یا آب در دهان جمع می شود. زیادی و تکرر ادرار ، تعرق زیاد ، خواب زیاد ، سرد شدن بدن و احساس سنگینی ، از نشانه های رطوبت بدن است.هر که یکی از این نشانه ها را داشته باشد رطوبت بدن دارد.صفرا چون گرم و خشک است باعث می شود فرد مرتب تشنه شود و در نتیجه زیاد آب بنوشد و رطوبت بدنش
تا به حال به این فکر نکرده بودم که چقدر می تواند حالم را بهتر کند،از او پرسیده بودم چی می کند و گفته بود به تو می اندیشم و او هم گفته بود که کجا را می نگرم.گفتم آسمان را.کنارم نشست،آرامشی عمیق وجودم را فرا گرفت،یک لحظه حس کردم که از تصوراتم خارج شده و حقیقی در آغوش گرفته مرا.گفت:مرا پیدا کن.
سکوت کردم و فقط نگاه کردم،ستاره ای در اسمان نبود،چشم هایم را بستم و دوباره باز کردم،چشمک ميزد،با دست نشانش دادم و گفتم:یک ستاره می بینم،وتو همان تک ستا
تصمیمی که گرفته و قراره چندماه دیگه اجرا بشه خیلی روی زندگی من و همسر تاثیر میذاره اون لحظه که داشت راجع بهش حرف ميزد با هر جمله اش من ناامیدتر و غمگین تر میشدم ولی بروز ندادم و سکوت کردم
فقط تو دلم گفتم پس ما چی ؟
بعدشم تا همین چند لحظه پیش کلی غصه خوردم و از آینده ی مبهمی که پیش رومونه ترسیدم
یه لیوان چایی ریختم برای خودم برای رفع خستگی و پیشگیری از سردرد احتمالی
حین خوردن چای رفتم تو فکر
به این که چندبار از وقتی من و همسر به هم رسیدیم این ا
Alireza Fateh
Ye Shab Bishtar Bemon (Ft Cy)
#AlirezaFateh
بعد من که اون بوس که اروم رفتی سمت فرودگاه
بغضم قورت دادم که نگیره دلش تو راه
دستام یخ ميزد بی اون چشام خط بی جون
میخواستم بهش بگم بمون چاره ایی نبود
میگفتی دیوونمی میگفتم عاشقم شو
مگفتی عشق چیه بمون دارم باور عشقو
ولی وقتی داشت میرفت خودم میدیدم اشکاشو پاک میکرد
ولی وقتی داشت میرفت دلش نمیذاشت بره هی برمیگشت
به تاریخ 5 روز مانده به قلب تابستان،با کلی مشقت و سختی خودمو راضی کردم وسایلمو جمع کنم،ساکمو بستم ولی با حوصله و آروم، خیلی آروم، اونقدی که انگار دلم نمیخواست بستن این ساک تموم شه و اونو بردارم و از در بزنم بیرون.نمیدونم.نمیدونم چرا منی که برای رفتن از این شهر غریبو تنها پر پر ميزد حالا دلم میخواست بمونم به هر قیمتی شده.اما لعنت به هر چی جبر زمان و مکانِ.که آخرش تو رو محدود به جغرافیای اجبار میکنه.یه حس تناقض وحشتناکی از خوشحالی و غم درونمو پ
جهت ورود به صفحه اصلی استفتائات ، روی مطالب زیر کلیک کنید
غیبت
کسی دربارهی
امری با شما م میکند و این امر مستم غیبت از فرد دیگری است؛ مثلا کسی در
مورد خواستگار دخترش با شما م میکند، اگر بخواهید به او م بدهید و نصیحت
کنید، ناچارید از خواستگار غیبت کنید. یا کسی میخواهد با دیگری شراکت مالی داشته
باشد و با شما م میکند. یا شخصی در نظر دارد فردی را در منصب مهمی بگمارد و
با شما م میکند. در اینجا لازم است که از آن شخص غی
عکس پروفایل پدر فوت شده
حسرتهایی هست که هیچ گاه از دل بیرون نمیروند
نبودنهایی هست که با هیچ بودنی جایشان پر نمیشود.
مثل حسرت نداشتن پدر
مثل جای خالی پدر
عکس نوشته فوت پدر برای پروفایل با متن غمگین
چه غم انگیز است گذراندن دقایق بدون حضور تو پدر
حرفهام رو میشنوی ؟
بغض نبودنت هیچ جا خالی نخواهد شد
حتی اگر از چشای ناقابلم خون بباره
عکس نوشته پدر فوت شده + متن های زیبا
چه سخت است در دل گریستن
و سخنی بر زبان نراندن
چه سخت است بدون او زیستن
و چهره پرمه
سلاااااممممم:)))
امروز صبح ساعت 8:30 مامانم بیدارم کرد که پرتو بدووو دیرت شددد.
می خواستیم بریم اردو.
اردو رو رفتیم گار شهدا و خیییلی حال داد.
بعد از اردو به بابام گفتم و اجازه گرفتم که و دختر خاله(زلال عزیزم)بریم همایش دختران انقلاب.
اول که یه سرود خوندن برامون و بعدش هم یک عالمه برنامه دیگه.
ورزشگاه پررر شده بود از جمعیت:)
خلاصه که اول مراسم دختر خاله و خاله گفتن:سورپرایز.حامد زمانی می خواد بیاد.»
من چند لحظه کپ کردم.بعد آنچنا
از کجا آمد دوست ؟خبری داد به من باد صباح
ز فراق شمس از مولانا
دل اندوه تپید
و ضمیر آشنای یک پیر ، برنا شد
در نگاه پسری چشم سیاه
مگس شهوت به تکاپو اقتاد
و بلندای محبت به زمین های پر از آفت عشق کرد سقوط
از کجا آمد دوست ؟
خبری آمد از سوی یک باغ
حوریان رم کردند !
و به دنبال غلامی پی اندیشه ی کامی از او
عارفی زیر درخت ملکوت
در خیال دختری در دوزخ میشد
در کنار رودی
پسری لب های خود را در آب می بوسید
دختری در پس یک کوه با خود تنها
دوستی با تن خود را
به فارسی طبل است دیدن نان در خواب خبر مکروه سخن دروغ است فکوری پیدا و روشن و این جمله دلیل بر زننده آن کند.
ابن سیرین گوید: اگر دید با تبیره پای کوبد و رقص کند دلیل است بر غم و اندوه و اگر دید او تبیره مفرد همی زد دلیل که سخن باطل گوید یا کاری ناصواب کند بدان مشهور شود و بعضی از معبران گویند تبیره در خواب آواز خوش است باطل است.
کرمانی گوید:اگر دید تبیره ميزد دلیل که کارهای باطلند با شمعت که در او هیچ اصل نباشد و با مردم هر وعده که دهد جمله د
چند نفر در مورد
مسائل ذهنی به عنوان بیماری بزرگتر فکر می کنند و زمانی که درمانگر می گوید آنها
نیاز به درمان روانی دارند، آنها می گویند: "مدت زمان من باید یک اپراتور عصبی
داشته باشم". با این حال، ما بسیار آگاه هستیم که فصل ظهور بیماری های روانی
به طور کلی از اوایل یا حتی قبل از آن است که بیشتر بی معنی است که یک ساله یک
مسئله قابل توجه از روانپزشکی ضروری را فقط به این دلیل تحمل می کند. بنابراین
هنگام مدیریت علائم ذهنی در یک فرد مسن، ابتدا باید دل
ما را به مجلس آقا کشید و رفت
ما را به مجلس آقا
کشید و رفت
دیوانه ای که از قفس
آخر پرید و رفت
دلگیر بود طعنه ی ما
را شنید و رفت
شکر خدا که فاطمه او
را خرید و رفت
از خاطره ام نمیرود
آن سوز آن صدا
یک یا حسین گفت و دلم
رفت کربلا
او شامل عنایت
پروردگار شد
پای حسین ماند اگر
ماندگار شد
روزی که رفت کشورمان
داغدار شد
دلهایمان میان حرم
بیقرار شد
هرگز نمُرد رمز دوامش
حسین بود
او یک رفیق داشت که
نامش حسین بود
دیدم به خواب خوش که
به دستش پیاله بود
در بین روضه ر
صبح زنگ زده میگه من نمیتونم بعد از ظهر بیام سر کار. این چه وضعیه ؟؟؟؟شما رفتید سر کار از اینکار و نکنین . زشتهبنابراین رفتم تو لیستا ببینم کی دیگه به درد میخوره
یه مورد دیدم اوکازیون همون زمینه ای که میخوام. قیمتم توافقی :)
+سلام
-سلام
+ واس کار زنگ زدم (توضیحات لازمه رو دادم)
- اکی هس
+ فقط من n تومن می تونم بدم
- اما من n+1 تومن کار میکنم با این قیمت نمی تونم بیام
+ اکی مشکلی نیست . پس چرا رو فرم زدین توافقی!؟! الان مینویسم n+1
شما ها فرمم پر
خداحافظی کردیم خداحافظیمون از این خداحافظی های با دعوا بحث و جدل نبود خیانتی هم تو کارنبود یه قدم اون یه قدم من برداشتیم همینطور هی دورتر و دورتر شدیم تاجایی که دست ت دادن خداحافظیمون هم ندیدیم فقط قدم هامون رو شمردیم تا رسیدیم تهش وقت اضافه ای هم تو کارنبود خودمون سوت پایان رو زدیم من میگم مساوی شدیم آخه اگه بگم اون باخت خود خواهیه ولی یکی از اون بیرون نگاه میکرد جریان رو میگفت آره اون باخت چون معلوم بود چقدر من بیشتر دوسش دارم حتی بگه چ
اولین کتابی که امسال خوندم یا بهتره بگم امسال تمومش کردم "کجا ممکن است پیدایش کنم"بود،عکس رو زمانی گرفتم که خیلی سردم بود و اون گل رو جوجه رنگی بهم داد،شاید بعدا بیشتر راجبش حرف زدم اما الان نه.کتاب مجموعه داستان بود(پنج داستان)و من سه تا از داستان هارو پارسال خونده بود و دیروز هم یکی و امروز هم یکی دیگه،و کتاب همین حالا تموم شد.قلم موراکامی برام آشنا و در عین حال ناشناخته و عجیب غریبه،همونطور که داری میخونی کلی به فکر فرو میری و عمیقا توی داس
استوری گذاشتم "فقط تماشای تو" با عکس یخ در بهشتی که توش دوتا نی بود و پشت زمینه کوله اش با درختای ولیعصر.نیلو پرسید واقعا منظورت اونه؟ گفتم اوهوم.
یکم ساکت موند. گفت فکرشو نمیکردم.
.
.
گف دیشب که داشتم باهات چت میکردم فلانی دید و گف که تو آدم خاصی هستی، منم تایید کردم.
هیچی نگفتم
پرسید الان چه حسی داری؟
گفتم از فلانی بدم میاد.
.
.
داشت پشت تلفن با یکی راجبه تاثیر نمیدونم چی رو فلسفه ی نمیدونم چی حرف ميزد
داشتم فکر میکردم چه جوریه که انقدر انقدر انقد
عشق پاک
812- اگر آدمی، رنگ و بو و حس و حال روح خود را در حوائی در یابد عجیب نیست. زیرا در خلقت ازلی، حوا از باطن آدم، استخراج شده است. پس اگر جمال روح خود را در حوائی دیدی، روح خودت را به هوسها و مکرها و شهوات و بازیهایت آلوده مکن. به تماشای محض آن هم با رعایت تقوا و عصمت بسنده کن! او را تن خویش مساز. بگذار جمال روحت باقی بماند! بدان که عشق تو به او فقط مربوط به خود توست و هیچ ربطی به او ندارد. احساس تو به او جز احساس تو به روح خودت نیست. در این تماشا اگر
دیشب از فکرو خیال نمیتونستم بخوابم رفتم یه دوش گرفتم و بعدش موهامو سشوار کشیدم ابجی هم بیدار بود همینطور نگاش میکردم اخه من چقد دلم برات تنگ میشه یکی یدونه حتی واسه دعواهامون من اصلا نمیخوام جایی برم میخوام تا اخر عمرم همینجا باشم ابجی هم یه جوری معصومانه منو نگاه کرد و لبخند ميزدفداتبشمبعدش گرسنمون شدو پنیر و گوجه خوردیم و اهنگ گوش دادیم و نفهمیدم کی خوابم برد ظهر هم ساعت 15بیدارشدم و بعدش ناهار خوردم و خونه هارو تمیز کردم نمیخواستم
تا حالا شده یكی بهتون بگه زندگیمو به پات میریزم ؟ یا گفته دنیا رو مال تو میكنم؟ چه قدر حس قشنگیه كه یكی دنیا رو عرض چند ثانیه مال تو كنه فرزادم دنیا رو مال من كرد بعد یه روز بی خبری و حرف نزدن فرداش كه بهم زنگ زد دنیا رو مال من كرد توی اون لحظه خوشبخت ترین موجودی بودم كه نفس میكشید خدایا شكرت . شكرت كه دعاهامو مستجاب كردی شكرت كه دلمو شاد كردی بعد شنیدن صدای فرزادم دیگه نتونستم خودمو كنترل كنم زندگیم داشت بعد یه روز باهام حرف ميزد دیگه چی شیرین
درباره این سایت